Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
English
Persian
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
strategic concentration by rail
نشرمسکوکات فلزی
Other Matches
strategic
استراتژیکی مربوط به خط مشیهای سیاسی واقتصادی و نظامی و روانی وجغرافیایی یا ملی کشور
strategic
مربوط به امور سوق الجیشی
strategic
وابسته به رزم ارایی
strategic
سوق الجیشی
strategic
منسوب به strategy
strategic plan
طرح جنگ
strategic variables
متغیرهای اساسی
strategic concept
تدبیر یا خط مشی عملیات استراتژیکی یا ملی
strategic situation
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
strategic situation
وضع جنگی
strategic reconnaissance
بررسی مقدماتی وضع دشمن
strategic map
نقشه نظامی
strategic target
هدف مهم نظامی
strategic plan
نقشه جنگ
strategic plans
نقشههای استراتژیک
strategic air reconnaissance
پیش بینی وضع هوا
strategic air reconnaissance
خبرگیری وضع هوا از راه دور
joint strategic objectives
هدفهای مشترک استراتژیکی
concentration
غلظت
[شیمی]
concentration
اشباع
concentration
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration
تمرکز عده ها
concentration
تراکم
concentration
شدت
concentration
تمرکز
concentration
غلیظ سازی
concentration
غلظت
concentration of electron
چگالی الکترون
concentration of fire
تمرکز اتش
ion concentration
غلظت یون
concentration polarization
قطبش غلظتی
formal concentration
غلظت فرمال
concentration of fire
توده کردن اتش
electronic concentration
غلظت الکترون
electron concentration
غلظت الکترون
molar concentration
غلطت مولی
data concentration
تمرکز داده
critical concentration
میزان تمرکز بحرانی
molecular concentration
غلظت مولکولی
period of concentration
زمان تمرکز
period of concentration
در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
period of concentration
می پیماید
concentration ratio
نرخ تمرکز
concentration ratio
نسبت تمرکز
concentration gradient
شیب غلظت
concentration gradient
گرادیان غلظت
stress concentration
تمرکز تنش
concentration camp
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camp
اردوگاه کار اجباری
concentration camp
بازداشتگاه اسرا
concentration camp
منطقه تجمع اسرا
concentration camp
بازداشتگاه
concentration camps
اردوگاه کار اجباری
concentration camps
بازداشتگاه اسرا
concentration camps
منطقه تجمع اسرا
concentration cell
پیل غلظتی
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
concentration area
منطقه تمرکز اتش
concentration camps
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camps
بازداشتگاه
The convicts are being sent to concentration camps .
محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
concentration cell corrosion
نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
z rail
ریل یا شینه "زد"
per rail
با راه اهن
rail
توبیخ
rail
سرکوفت طعنه
third rail
ریل کنتاکت
rail
ریل خط اهن
rail
خط اهن
rail
نرده
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
rail
الت میانی در و پنجره
rail
شینه
rail
سرزنش
rail
ریل
rail
وادارمیانی در و پنجره
rail
دست انداز کمرکش در و پنجره
by rail
با راه اهن
by rail
باقطار
lock rail
ریلقفلشده
hammer rail
ریلچکش
damper rail
ریلدمبر
cross rail
نردهمیانی
check-rail
ریلتنظیم
balance rail
ریلتوازن
communion-rail
نرده محراب
to rail a place
گرداگردجائی نرده یامحجرکشیدن
closure rail
ریلفرعی
metal rail
ریلفلزی
rail joint
اتصالریل
rail section
بخشریل
safety rail
سپرامنیتی
altar-rail
[نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
chair-rail
[قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
chancel-rail
نرده مشبک
[کلیسا]
chancel-rail
دیواره مشبک
[کلیسا]
choir-rail
[ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
cross-rail
اسکلت چوبی
frieze-rail
نرده پیشخوان
transport by rail
حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
picture rail
قابعکس
towel rail
میلهحوله
rail track
خطآهن
rail track
مسیرریل
rub rail
ریلساینده
running rail
ریلسیار
hand rail
دستگیره نرده
side rail
ریلکناری
sill rail
ریلپایه
sliding rail
ریلمتحرک
top rail
ریلبالایی
guard-rail
ریل نگهدار حائل ریل
free on rail
تحویل کالا روی قطار
hand rail
دست انداز نرده
hug the rail
غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
free on rail
تحویل در راه اهن
fishplate rail
ریل پشت بندی
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
fishplate rail
ریل وصلهای
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
conductor rail
ریل هادی شمش هادی
hand rail
دست انداز
hand rail
جانپناه
free on rail
قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
grab a rail
خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
grooved rail
ریل شیاردار
guard rail
جان پناه
guard rail
نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
guard rail
نرده دست انداز راه پله
guide rail
ریل راهنما
guide rail
شینه راهنما
hand rail
نرده
hand rail
جان پناه
conductor rail
شینه هادی
post and rail
مانع در پرش اسب 4 تیر افقی و 2 تیر عمودی
guard-rail
نرده
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
rail spike
میخ یا پیچ ریل
rail switch
دوراهی
rail tanker
واگن مخزن دار
railroad rail
ریل راه اهن
ship's rail
راه اهن منتهی به کشتی
catch a rail
برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
bullhead rail
ریل سردوبل
bottom rail
پاسار
rail capacity
حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
rail bond
پل ریل
contact rail
ریل کنتاکت
rail capacity
فرفیت راه اهن
single curtain rail
ریلپردهتکی
film guide rail
ریلراهنمایفیلم
skidding door rail
ریل زیر در کشویی
rail borne vehicle
وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
rail shuttle service
سرویسانتقالریل
bonding resistance of rail
مقدار مقاومت اتصال به ریل
pedestrian guard rail
جانپناه برای پیاده رو
double curtain rail
میلهدوتاییپرده
single rail logic
منطق تک خطی
bottom side rail
ریللغزندهزیرین
top rail of sash
حمایلریلی
rail cambering machine
دستگاه ریل خم کن
double rail logic
منطق دو خطی
rail tank car
واگن نفت کش
missile launch rail
ریل فراگیرنده موشک
top and bottom rail of door frame
پاسار
to shift freight traffic from road to rail
حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com