English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (8 milliseconds)
English Persian
subject schedule برنامه موضوعی
subject schedule برنامه جزء جزء
Other Matches
Schedule+ برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
schedule برنامه زمان بندی فهرست
schedule در برنامه منظورکردن
schedule فهرست راهنمای قانون
schedule ریز برنامه
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule زمانبندی
fr schedule برنامه نسبتی ثابت
fi schedule برنامه فاصلهای ثابت
vi schedule برنامه فاصلهای متغیر
vr schedule برنامه نسبتی متغیر
schedule برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule فرانما
schedule جدول
schedule صورت فهرست
schedule برنامه
schedule دربرنامه گذاردن
schedule صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
schedule برنامه ریزی کردن
schedule برنامه زمانی
schedule زمان بندی کردن
schedule برنامه زمان بندی
schedule برنامه اجرائی
subject مضمون
subject تابع
subject اتباع
subject تبعه
subject رعایا موضوع
subject مطلب
subject جوهر واساس
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
on the subject of در خصوص
subject ازمودنی
subject مشروط
subject شیی موضوع
subject فرد
subject شخص
subject مبتدا
subject فاعل
subject نهاد
subject مبحث موضوع مطالعه
subject مطلب زیرموضوع
subject موکول به
subject تحت مادون
subject موضوع
subject در معرض قرار دادن
subject تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject مطیع کردن
subject در خطر
subject درمعرض
subject تحت تسلط
schedule of targets برنامه اماجها
schedule of fires برنامه ساعتی اتشها
schedule of fires برنامه اتشها
schedule maintenance نگهداری زمانبندی شده
schedule maintenance نگهداشت زمان بندی شده
schedule date موعد طبق برنامه
ratio schedule مقیاس نسبتی
shift schedule برنامه نوبت کاری
schedule of targets برنامه هدفها
schedule report گزارش زمانبندی شده
shift schedule برنامه شیفت کاری
schedule an appointment قرار ملاقات گذاشتن
shift schedule برنامه زمان کاری
work schedule برنامه کار
time schedule برنامه زمانی
tariff schedule جدول تعرفه
supply schedule جدول عرضه
rating schedule مقیاس درجه بندی
project schedule زمان بندی پروژه
optimum schedule مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
employment schedule برنامه ماموریت ناو
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
indifference schedule جدول بی تفاوتی
demand schedule جدول تقاضا
convoy schedule برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
employment schedule برنامه استفاده از ناو
consumption schedule جدول مصرف
maintenance schedule برنامه نگهداشت
landing schedule برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
assault schedule برنامه هجوم
approach schedule برنامه تقرب هواپیما به باند ترتیب فرود هواپیماها روی باند
interval schedule برنامه فاصلهای
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
to be subject to an attachment مشمول توقیف بودن
to expatiate on a subject راجع یک موضوع زیادگویی کردن
subject matter موضوع اصلی
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to linger on a subject روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
subject matter مطلب موضوع
wide of the subject از موضوع پرت خارج ازموضوع
subject [topic] موضوع
subject [topic] عنوان
Let's drop the subject. از این موضوع صرف نظر کنیم .
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
subject index فهرست موضوعی
subject in hand مانحن فیه
subject and predicate موضوع و محمول
subject of hire مورد اجاره
subject and predicate مبتداو خبر
subject and predicate مسند الیه و مسند
it is not subject to review تجدید نظر
subject to being unsold مشروط براینکه
subject to being unsold فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
subject of debate موضوع دعوی
it is not subject to review دران روا نیست
subject to your approval اگرشما تصویب نمایید
subject to your approval موکول به تصویب شما
nominative subject اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
subject to tuberculosis مستعد سل
subject to the law تابع یامطیع قانون
subject to the flood دستخوش سیل
individual demand schedule جدول تقاضای فردی
market demand schedule صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
fixed interval schedule برنامه فاصلهای ثابت
variable ratio schedule برنامه نسبتی متغیر
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
fixed ratio schedule برنامه نسبتی ثابت
variable interval schedule برنامه فاصلهای متغیر
to grind a person in a subject مطلبی راخوب حالی کسی کردن
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
subject to the british rule تابع حکومت انگلیس
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
to revisit a subject of research سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
She turned the conversation to another subject. او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
To emborider(embellish) a subject . به موضوعی شاخ وبرگ دادن
subject to the british rule تحت تسلط دولت انگلیس
edward's personal preference schedule مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی
To bring up a topic . To introduce a subject . مطلبی راعنوان کردن
The topic of our discussion . The subject of our talk (argument). موضوع بحث وصحبت ما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com