Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (6 milliseconds)
English
Persian
symbolic i/o assignment
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
Other Matches
symbolic
نمادی
symbolic
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
symbolic
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود
symbolic
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
symbolic
دستوری که در قالب نشانهای است و نه به صورت اعداد دودویی
symbolic
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
symbolic
نوشتن برنامه به زبان منبع
symbolic
آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolic name
نام سمبلیک
symbolic
مط العه دلایل و عقاید
symbolic
نمادین
symbolic
نشان دار
symbolic
علامت دار
symbolic
حاکی
symbolic
دال بر
symbolic
کنایهای
symbolic
رمزی اشاری
symbolic
رمزی
symbolic interpretation
تفسیر نمادی
symbolic language
زبان نمادی
symbolic logic
منطق نمادی
symbolic logic
منطق رمزی
symbolic code
رمز نمادی
symbolic logic
منطق سمبلیک
symbolic logic
زبان علایم یاعلامتی
symbolic form
علایم رمز مخابراتی هواسنجی و هواشناسی بین المللی
symbolic editor
ویرایشگر سمبلیک
symbolic device
دستگاه سمبلیک
symbolic address
آدرس سمبلیک
symbolic address
آدرس نمادی
symbolic code
کد نمادی
symbolic coding
برنامه نویسی نمادی
symbolic coding
کدگذاری سمبلیک
symbolic coding
کدگذاری نمادی
symbolic data
داده سمبلیک
symbolic address
نشانی نمادی
symbolic table
جدول علائم
symbolic string
رشته علائم
symbolic representation
بازنمایی نمادی
symbolic programming
برنامه نویسی سمبلیک
symbolic programing
برنامه نویسی نمادی
symbolic processes
فرایندهای نمادی
symbolic parameter
پارامتر نمادی
symbolic notation
نشانگذاری نمادی
assignment
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
تکلیف درسی و مشق شاگرد
assignment
واگذار کردن
assignment
ماموریت دادن انتقال افهار
assignment
تعیین تعدادسهمیه
assignment
حواله کردن مامورکردن
assignment
انتقالات
assignment
بخش مشخصی از یک کار
assignment
بررسی اینکه آیا یک مقدار با توجه به نوعش درست است یا خیر
assignment
واگذاری اسناد
assignment
گمارش
assignment
واگذاری
assignment
انتقال قانونی
assignment
حواله
assignment
تخصیص اسناد
assignment
عمل تغییر نوع یک مقدار
assignment
انتقال
assignment
وفیفه
assignment
ماموریت
assignment
معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
assignment
تکلیف
assignment
دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
assignment of space
تعیین جا
voluntary assignment
واگذاری اختیاری
weapons assignment
مامورکردن جنگ افزارها
weapons assignment
واگذاری جنگ افزار
voluntary assignment
انتقال ارادی
duty assignment
ارجاع شغل
deed of assignment
سند واگذاری اختیارات
deed of assignment
مدرک صلاحیت قانونی
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
random assignment
گمارش تصادفی
instrument of assignment
سند انتقال
instrument of assignment
سند واگذاری
assignment statement
حکم انتساب دستورانتساب
assignment statement
عبارت گمارشی
assignment of contract
واگذاری قرارداد
assignment of contract
انتقال قرارداد
assignment of space
تخصیص جا برای انبار کردن اماد
assignment of tasks
واگذار کردن وفایف
assignment of tasks
تعیین وفایف
assignment operator
عملگر جایگزینی
assignment statement
حکم گمارشی
assignment statement
جمله جایگزینی
frequency assignment
تعیین فرکانس
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com