Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
terminate and stay resident program
برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
Other Matches
terminal and stay resident program
برنامه مقیم پایانی ایستا
resident program
برنامه مقیم
memory resident program
برنامه مقیم در حافظه
terminate
محدود
terminate
فسخ کردن
terminate in
ختم شدن به
terminate
منقضی کردن
terminate
خاتمه دادن منتهی
terminate
بپایان رساندن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
terminate
خاتمه یافتن
terminate in
منتهی شدن به
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminate
منقضی شدن
terminate
پایان دادن پایان یافتن
resident
سکنه
resident
در جائی سکونت داشتن
resident
ساکن
resident
مستقر
resident
مقیم
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
non resident
مقیم موقتی
non resident
غیر مقیم
resident
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
resident
<adj.>
محل زندگی
non-resident
مقیم موقتی
non-resident
غیرمقیم
resident
که همیشه درکامپیوتراست
resident
ما برای یک شرکت کار کند
resident
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
resident
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
resident segment
قطعه مقیم
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
resident loader
بارکننده مقیم
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
non-resident partner
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
minister resident
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
minister resident
وزیر مقیم
minister resident
سفیر مقیمی که زیردست سفیرتام الاختیاراست
non-resident shareholder
سهامدار غیر مقیم
non-resident company
[British E]
شرکت غیر ساکن
non-resident alien
[NRA]
بیگانه غیر مقیم
non-resident citizen
[American E]
شهروند غیر مقیم
non-resident corporation
[American E]
شرکت غیر ساکن
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
he is to stay
قرار است بماند
to stay behind
بازماندن
to stay away from something
دور ماندن از چیزی یا جایی
to stay away from something
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
he is to stay
بنا است بماند
stay behind
نیروی جا گذاشته شده
stay away from
<idiom>
اجتناب کردن
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
to stay something
موقتا معلق کردن
[قانون]
to stay something
موقتا به تعویق انداختن
[قانون]
to stay up
بیدار ماندن
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
stay
ایست
stay
سکون
stay
مانع عصاء
stay
نقطه اتکاء
stay
تکیه مهار
stay
حائل
stay
توقفگاه
stay
بکسل طولی ناو
stay
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stay
سپر
stay
انکر
stay
توقف مکث
stay
بازداشتن
stay
نگاه داشتن
i wish to stay here
میخواهم اینجا بمانم
i wish to stay here
میل دارم ...
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
him to stay
نتوانستم او راوادار کنم بماندحریف اونشدم بماند
stay behind
عقب مانده
stay
ماندن
stay
توقف کردن
i stay
در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
short stay
لنگر طول کوتاه
he bade me to stay
بمن فرمودبمانم
it is not p for meto stay
نمیتوانم بمانم
he whispered me to stay
سرگوشی
stay of execution
مجازبهتخطیازقانون
i decided to stay
بر ان شدم که بمانم
i intend to stay here
بر انم که
i intend to stay here
خیال دارم که ...
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
imeant you to stay
قصد
he whispered me to stay
بمن گفت که بمانم
imeant you to stay
من این است که شما بمانید
stay in strike
اعتصاب
i intend to stay here
قصد دارم اینجا بمانم
stay at home
خانه نشین
stay of proceedings
توقیف دادرسی
permission to stay
جواز اقامت
permission to stay
پروانه اقامت
to stay overnight
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
to stay in the loop
<idiom>
در جریان ماندن
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
to stay in the loop
<idiom>
آگاه ماندن در
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
to stay on the ball
<idiom>
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
to stay floating
معلق ماندن
[در محیطی]
[فیزیک]
[شیمی]
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
It has been a very enjoyable stay.
در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
stay of proceedings
تعلیق دادرسی
stay sail
بادبان نصب شده برروی دیرک
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to stay with a person
نزد کسی ماندن
to stay with a person
پیش کسی ماندن
triatic stay
بکسل رابط ناو
we were ordered to stay
دستور دادند بمانیم
chain stay
محلقرارگیریزنجیر
seat stay
نگهدارندهصندلی
stay ring
حلقهثابت
staysail-stay
بادبانسهگوشثابت
Can you stay over night?
می توانی شب را با ما (نزد ما ) بمانی ؟
WI'll you stay for ( to ) dinner?
برای شام بمانید (می مانید؟)
stay put
<idiom>
درجایی ماندن
cross stay
بست چلیپا
boring stay
محل نشست
boring stay
قسمت ساکن مقابل
chin stay
بند زیر چانه
cross stay
تقویت صلیبی
How long wI'll you stay in Europe ?
چند وقت اروپا می مانید ؟
stay vane blade
تیغهثابتتوخالی
anchor at short stay
لنگر طولی عمودی
cable stay anchorage
کابلبرقراریلنگرگاه
stay there till i return
انجا بمانیدتامن برگردم
he gave us permission to stay
اجازه داد که بمانیم
anchor at short stay
لنگر بلند
Keep stI'll. Stay put . Dont move.
تکان نخورید (حرکت نکنید )
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
program
برنامه دستور
program
روش کار پروگرام
program id
شناسنامه برنامه
program
نقشه
program
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program
دستور کار
program
دستور
program
برنامه
program
برنامه نوشتن
program
برنامه دارکردن
program
برنامه تهیه کردن
program
برنامه ریزی کردن
program
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
program
برنامه دادن برنامه ریختن
program
مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
security program
برنامه حفافتی
scatter program
نمودار پراکنده
stored program
بابرنامه انباشته
communications program
برنامه ارتباطات
reusable program
برنامه قابل استفاده مجدد
computer program
برنامه کامپیوتر
control program
برنامه کنترل
stored program
برنامه انباشته
service program
برنامه خدماتی
compiler program
برنامه همگردانی
star program
بدون خطا اجرا شود
star program
برنامه کامل
spreadsheet program
برنامه صفحه گسترده
source program
برنامه مبداء
child program
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
comprehensive program
برنامه اجرائی جامع
checking program
برنامه مقابله کننده
computer program
برنامه کامپیوتری
source program
برنامه منبع
report program
برنامه گزارش
program step
گام برنامه
program stack
پشته برنامه
program specification
مشخصه برنامه
program specification
خصیصه برنامه
program segment
قطعه برنامه
program section
بخش تهیه برنامه ها
program section
بخش برنامه ها
program schema
الگوی برنامه
program run
رانش برنامه
program relocation
جابجایی برنامه
program proving
اثبات برنامه
program stop
توقف برنامه
program storage
انباره برنامه
relocatable program
برنامه جابجاپذیر
reentrant program
برنامه بازگذشتی
reentrable program
برنامه قابل بازگذشت
proprietary program
برنامه اختصاصی
program verification
عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
program text
متن برنامه
program testing
تست برنامه
program testing
ازمایش برنامه
program switch
گزینه برنامه
program structure
ساخت برنامه
program product
فراورده برنامه
stored program
برنامه ذخیره شده
active program
برنامه فعال
program aircraft
جمع کل هواپیماهای موجودیک کشور
background program
برنامه زمینهای
background program
برنامهای که به هنگام عدم نیازمندیهای برنامههای باتقدم بالا به امکانات سیستم کامپیوتری چند برنامهای قابل اجرا میباشد
program selector
انتخابگربرنامه
background program
برنامه پس زمینهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com