Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 176 (2 milliseconds)
English	Persian
termination stage	مرحله پایانی
Other Matches
termination	انقضاء
termination	پایانی
termination	فسخ
termination	پایان دهی
termination	پایان یابی
termination	انفصال
termination	فسخ ختم
termination	انتها
termination	خاتمه
termination	پایان
termination	توقف ناگهانی برنامه در حال اجرا به علت خروجی برق
termination	خاتمه دادن یا توقف
termination	بطلان
termination	الغا
termination	انقضا
termination	ترک
termination	رها سازی
termination	متارکه
termination date	تاریخ پایان
contract termination	فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
termination phase	مرحله پایانی
termination of the treaty	فسخ معاهده
termination of an obligation	انقضاء تعهد
termination of marriage	فسخ ازدواج
termination of the treaty	انقضا مدت معاهده
termination of obligations	سقوط تعهدات
normal termination	پایان عادی
to bring to a termination	بپایان رساندن
notice of termination	انفصال
notice of termination	ترک
notice of termination	انقضا
notice of termination	متارکه
termination notice	استعفای کتبی
termination notice	فسخ نوشته شده [قرارداد کاری]
notice of termination	رها سازی
notice of termination	خاتمه
nerve termination	عصبانتهایی
notice of termination	الغا
notice of termination	بطلان
line termination circuit	اتصال مشترک
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
to go on the stage	اکترشدن
to go on the stage	بازیگرشدن
first stage	مرحلهاول
second stage	مرحلهدوم
third stage	مرحلهسوم
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
stage	چوب بست
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
stage	پرده گاه مرحله
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	مرحله
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	اسکان دادن
stage	صحنه
stage	اشکوب
stage	سکو
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	درجه مرحله
stage	طبقه
stage	پایه وهله
stage	منزل
stage	صحنه نمایش
stage	نیمکت اویزان
stage	مقام
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
mechanical stage	پایهمکانیکی
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
turbine stage	طبقه توربین
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage-struck	شیفتهی بازیگری
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage door	در عقب صحنه
stage doors	در عقب صحنه
stage clip	سطحنمایش
stage curtain	پردهنمایش
stage-managing	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
stage-managed	اداره کردن
stage-manage	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage manage	اداره کردن
stage managers	کارگردان نمایش
stage-managing	کارگردانی کردن
stage manager	کارگردان نمایش
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
landing stage	حملباقایق
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
speed stage	سطح سرعت
speed stage	مرحله سرعت
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
stage managers	مدیر نمایش
macro stage	مرحله کلان
initial stage	طبقه نخستین
buffer stage	مرحله میانگیر
first audio stage	مرحله صوتی نخست
oedipal stage	مرحله ادیپی
oral stage	مرحله دهانی
output stage	مرحله خروجی
phallic stage	مرحله التی
killer stage	صافی رنگ
input stage	طبقه ورودی
input stage	طبقه اولیه
flood stage	تراز بحرانی طغیان
main stage	طبقه اصلی
main stage	عرشه اصلی
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
modulator stage	طبقه مدولاسیون
multi stage	چند طبقه
anal stage	مرحله مقعدی
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
larval stage	مرحله کرمی
energy stage	لایه انرژی
differential stage	مرحله تفاضلی
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
multi stage	چند مرحلهای
converter stage	طبقه مبدل
stage set	تعویض سن
stage fright	صحنه هراسی
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage manager	مدیر نمایش
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage director	مدیر نمایش
developmental stage	مرحله پیشرفت
single stage	یک طبقهای
single stage	یک طبقه
developmental stage	مرحله تکوینی
stage craft	فن درست کردن نمایش
stage direction	مدیریت
stage direction	کاگردانی
stage coach	دلیجان
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
low power stage	طبقه کم قدرت
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
high pressure stage	طبقه فشار قوی
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
power output stage	طبقه خروجی
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
multi stage production	تولید چند مرحلهای
multi stage press	پرس چند طبقه
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
push pull stage	طبقه پوش- پول
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com