English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
the persian language زبان فارسی
Other Matches
Persian ایرانی
Persian فارسی
he is a persian او ایرانی است
In Persian script . بخط فارسی
Persian rug [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
Persian Gulf خلیج فارس
Persian knot گره فارسی
Persian knot گره نامتقارن
Persian cat گربه ایرانی
Persian carpet قالی ایرانی
Persian cat گربهایرانیگربهایکهموهایبلندوصورتگرددارد
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
persian lamb گوسفند قره کل
persian wheel چرخاب
he is a scholar in persian است
i teach him persian من به او فارسی درس میدهم
persian wheel دولاب
he is a scholar in persian در زبان فارسی فاضل
persian blinds پنجره کرکرهای
persian lamb پشم قره کل
Indo-persian rug قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
There are many difference between Persian and English . بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
Persian [Iranian ] calendar گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
persian herioic verse بحر متقارب
This is its Persian rendering ( translation) . این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
My mother togue is Persian. زبان مادری من فارسی است
persian herioic verse بحر تقارب
eeglish persian dictionary فرهنگ انگلیسی به فارسی
Persian cumin [Carum carvi] زیره [گیاه شناسی] [غذا و آشپزخانه]
Persian cumin [Carum carvi] زیره ایرانی [گیاه شناسی]
This is the oldest Persian script in existence. این قدیمی ترین خط فارسی موجود است
The persian gulf is between Iran and saude Arabia . خلیج فارس میان ایران وعربستان سعودی قرار گرفته
second language زباندوم
for a language course برای یک دوره زبان
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
pl. language زبان پی ال وان
first language زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language در زمان اجرا
language بصورت لسانی بیان کردن
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language سخنگویی تکلم
language کلام
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language لسان
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language زبان
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language تبدیل و اجرا میکند
language برنامهای که به عنوان مترجم
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
I am here for a language course من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
language زبان
language سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
language زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
publication language زبان انتشارات
quary language زبان پرس و جو
query language زبان پرس و جو
redundant language سخن زائد یازیادی حشووزوائد
reference language زبان مرجع
non procedural language زبان برنامه سازی که دستورات را پشت سرهم اجرا نمیکند و نه توابع فراخوان را
semitic language زبان سامی
simscript language زبان سیمسکریپت
simula language زبان سیمیولا
natural language زبان طبیعی
non procedural language بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
object language زبان مقصود
object language زبان مقصد
pascal language زبان پاسکال
parliamentary language زبان مودبانه
parliamentary language اصطلاخات پارلمانی
parliamentary language زبان مجلسی
rpg language زبان ار پی جی
original language زبان اصلی
official language زبان رسمی
objective language زبان مقصود
procedural language زبان رویهای
program language زبان برنامه نویسی
program language زبان برنامه
programming language زبان برنامه نویسی
publication language زبان نشری
simulation language زبان شبیه سازی
snobol language زبان اسنوبول
language laboratory آزمایشگاه زبان
language lab آزمایشگاه
language lab زبان
tongue [language] زبان
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
the turkish language زبان ترکی
to talk the same language <idiom> به یک سبک فکر کردن [اصطلاح مجازی]
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
to talk the same language <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
language laboratories آزمایشگاه زبان
written language زبان نوشتاری
source language زبان منبع
source language 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
source language زبان اصلی
standard language زبان متعارف
symbolic language زبان نمادی
syntax language زبان تشریح نحو
target language زبان هدف
target language زبان مقصود
technical language زبان فنی
technical language زبان تخصصی
to fix a language زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
tone language زبانهای اهنگی
universal language زبان فراگیر
use bad language فحش دادن
use foul language فحاشی کردن
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
graphic language زبان نگارهای
declarative language زبان تشریحی
declarative language زبان اعلانی
declarative language زبان برنامه سازی در برنامههای کاربردی پایگاه داده ها که آنچه می خواهید بدست آورید وارد می کنید و نه دستورالعمل را
conversational language زبان محاورهای
control language زبان کنترل
computer language زبان کامپیوتر
computer language زبان کامپیوتری
compiler language زبان همگردانی
compile language زبان کامپایل
common language زبان مشترک
design language زبان طراحی
dumb language زبان حال
foul language دشنام
foul language فحش
formmal language زبان صوری
formal language زبان صوری
fabricated language زبان ساختگی
extensible language زبان توسعه پذیر
enquiry language زبان پرس و جو
dancing language زبان رقص
dumb language زبان بی زبانی
common language زبان عمومی
commerical language زبان تجاری
command language زبان دستوری
appropriation language شرح جزئیات بودجه و منظوراز تخصیص ان
apl language زبان ای پی ال
ambiguous language زبان مبهم
algorithmic language یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
algorithmic language AL
algorithmic language زبان الگوریتمی
algebraic language زبان با مفاد آزاد
sign language زبان اشاره
sign language مکالمه با اشاره
sign language زبان مخصوص کرها
sign language زبان علامات
apt language زبان ای پی تی
artificial language زبان مصنوعی
command language زبان فرمان
command language زبان فرماندهی
comit language زبان کامیت
basic language زبان بیسیک
bad language فحش
bad language دشنام
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
assembly language زبان اسمبلی
assembly language زبان همگذاری
body language زبان بدن
native language زبان اختصاصی
lisp language زبان لیسپ
language translator مترجم زبان
language subset زیر مجموعه زبان
language processor پردازشگر زبان
language processor زبان پرداز
language master زبان اموز
language master اموزگار زبان
machine language زبان ماشین
native language زبان طبیعی
native language زبان بومی
algebraic language زبان جبری
mute language زبان حال
musical language زبان موسیقی
mnemonic language زبان یادمان
mechanical language زبان ماشینی
maternal language زبان مادری
knowledge of a language دانستن زبانی
indecent language سخن زشت
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
halophrastic language زبان تک واژهای
intelligent language زبان هوشمند
indelicate language سخن زشت
human language زبان بشری
mute language زبان بیزبانی
indecent language سخن ناشایسته
indelicate language سخن خارج از نزاکت
grss language زبان جی پی اس اس
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
human oriented language زبان ارایش یافته بشری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com