Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
the piping time
زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
Other Matches
piping
نی زنی
piping
لوله گذاری
piping
لوله کشی
piping
فلوت
piping the side
احترام با سوت
piping hot
خیلی داغ
piping hot
خیلی تازه ازتنوردرامده
The coffee is piping hot.
این قهوه خیلی داغ است
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
against time
رکوردگیری
one-time
پیشین
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
one-time
قبلی
one-time
سابق
against time
تایم گیری
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
time will tell
در آینده معلوم می شود
time is up
وقت گذشت
behind time
بی موقع
behind time
دیر
two-two time
نتدودوم
three-four time
نت
four-four time
چهارهچهارم
time in
ادامه بازی پس از توقف
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
at the same time
ضمنا"
It's time
وقتش رسیده که
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
for the time being
عجالت
from this time forth
ازاین پس
time out
ساعت غیبت کارگر
at any time
<adv.>
هر بار
any time
<adv.>
هر بار
at any time
<adv.>
همیشه
any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
any time
<adv.>
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
time out
وقفه فاصله
time out
ایست
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین ببعد
all-time
بالا یا پایینترین حد
from time to time
گاه گاهی
from time to time
هرچندوقت یکبار
all-time
بیسابقه
all-time
همیشگی
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out
مهلت
time out
تایم
all the time
<idiom>
به طور مکرر
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
سرساعت
many a time
بارها
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
about time
<idiom>
زودتراز اینها
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
down time
مرگ
down time
زمان تلف
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
mean time
زمان متوسط
Our time is up .
وقت تمام است
mean time
ساعت متوسط
At the same time .
درعین حال
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
مکررا
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
at another time
در زمان دیگری
out of time
بیموقع
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
There is yet time.
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
one at a time
یکی یکی
once upon a time
یکی بودیکی نبود
many a time
چندین بار
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
off time
وقت ازاد
off time
مرخصی
old time
قدیمی
on time
مدت دار
once upon a time
روزی
once upon a time
روزگاری
take your time
عجله نکن
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
time
مرورزمان را ثبت کردن
some time or other
یک وقتی
some time
مدتی
some time
یک وقتی
time
فرصت
in the mean time
ضمنا
in the time to come
در
some time or other
یک روزی
time
روزگار
time
تایم
time
زمانی موقعی
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
specified time
وقت معین
in no time
خیلی زود
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
فرصت موقع
in the time to come
اینده
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ثیر قرار میدهد
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
وقت قرار دادن برای
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
وقت
there is a time for everything
دارد
time
TIفرمان E
time
زمان
time
[s]
<adv.>
دفعه
there is a time for everything
هرکاری وقتی
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
time and again
چندین بار
time and again
بکرات
in time
بموقع
what is the time?
وقت چیست
what is the time?
چه ساعتی است
what time is it?
چه ساعتی است
time
[s]
<adv.>
بار
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
in time
بجا
two time
دو حرکت ساده
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
to know the time of d
هوشیاربودن
to know the time of d
اگاه بودن
time
گاه
time
عهد
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
time
ساعتی
time
مدت
time
زمانه
time
وقت معین کردن
time
هنگام
time
متقارن ساختن
time
ایام
just in time
درست بموقع
i time
time Instruction
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
time
فرصت مجال
time
مدروز
time sampling
نمونه گیری زمانی
time preference
ارجحیت زمانی
time path
مسیر زمانی
transfer time
زمان انتقال
training time
زمان تمرین
time preference
رجحان زمانی
time priority
تقدم زمانی
time quantum
ذره زمانی
time priority
اولویت زمانی
time policy
بیمه نامه مدت دار
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time perception
ادراک زمان
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time preference
ترجیح زمانی
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
to loaf a way one's time
بیهوده وقت گذراندن
time trial
رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
to loaf a way one's time
وقت خود را ببطالت گذراندن
time waisting
تلف کردن وقت
to loiter a way one's time
وقت خود را بیهوده گذرانیدن
to mark time
در جا زدن
to rime away one's time
وقت خود را به قافیه سازی
to rime away one's time
گذراندن
time thrust
ضد حمله شمیرباز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com