Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
Other Matches
tight
سفت
tight t
طرح اصلی مانور تی
tight
مانع دخول هوا یا اب
tight
تنگنا
tight
کساد
tight
خسیس
tight
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tight
تنگ
tight
محکم
These shoes are too tight for me.
این کفشها برایم تنگ است
air tight
هوابندی شده
air tight
هوابند
air tight
ضد هوا
make tight
سفت کردن
skin-tight
چسبیده
skin-tight
تنگ
To be tight-lipped.
دهن قرص ومحکمی داشتن
sit tight
<idiom>
صبور برای انجام کاری
tight fisted
خشک دست
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
tight-lipped
رازدار
tight-lipped
کم حرف خاموش
tight lipped
رازدار
tight lipped
کم حرف خاموش
tight-fisted
خسیس
tight-fisted
خشک دست
tight fisted
خسیس
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
dust tight
خاک بند
water tight
کیپ
tight money
کنترل پولی
make tight
محکم کردن
make tight
تنگ کردن
tight knot
گره سخت
tight end
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
tight coupling
محکم
tight coupling
جفت شدگی
skin tight
<adj.>
بدن نما
steam tight
مانع خروج بخار
tight money
سیاست پولی انقباضی
light tight
تراکم نور
water tight
مانع دخول اب
tight mouthed
کم حرف خاموش
tight mouthed
رازدار
to stretch tight
سفت کردن
gas tight
مانع خروج گاز
hug me tight
یکجور جامهء کشباف چسبان
To be most insistent. To hold tight.
سفت وسخت چسبیدن
To do a package up good and tight .
بسته ایی را محکم بستن
The jacket is too tight in the arms.
این ژاکت بازوهایش تنگ است.
I wasnt drunk , but just tight.
مست نبودم فقط کله ام قدری گرم شده بود
I am in a tight corner . I am hard put to it .
قافیه برمن تنگ شده است
Clinging clothes. Tight-fitting dress.
لباس چسب تن
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
spot-on
دقیقا صحیح
up on the spot
فی المجلس مقدا بی درنگ
spot
موضع
on the spot
<idiom>
درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot
نقطه
spot
کشف کردن دیدن
spot
لکه دارشدن
spot
جا
spot
مشاهده کردن گلوله ها
spot
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
در محل
spot
درجا
spot
تنظیم تیر کردن
spot
تشخیص دادن
spot
بجااوردن
spot
خال
spot
مکان
spot
محل
spot
لکه لک
spot
زمان مختصر لحظه
spot
لکه دارکردن
spot
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot
کشف کردن اماده پرداخت
spot
فوری
spot
مسافت یابی کردن
spot
کمان
spot
لکه موضع
spot
به طور نقد
on the spot
نقدا"
on the spot
فی المجلس
spot
نقدا"
on-the-spot
نقدا"
on-the-spot
فی المجلس
spot
[لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
in a spot
<idiom>
درمشکل قرار داشتن
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot weld
نقطه جوش دادن
spot weld
خال جوش
spot weld
اتصال نقطه جوش
spot welding
نقطه جوش
spot welding
جوشکاری نقطهای
spot transaction
معامله نقدی
spot price
قیمت نقدی
spot price
قیمت برای فروش فوری
spot price
بهای جنس در معامله نقدی
spot price
قیمت تمام شده
spot rate
نرخ فروش نقدی
spot repair
تعمیر در جا
spot repair
تعمیر در محل
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot sale
فروش نقد
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot test
ازمایش فوری
spot welding
جوش نقطهای
yellow spot
نقطه زرد
handicap spot
مهرهتعادلی
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
black spot
جادهباآمارتصادفبالا
Johnny-on-the-spot
<idiom>
water spot
گردباد دریایی
warm spot
نقطه گرماگیر
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
high spot
جذابترین لذتبخشترین
unpainted spot
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
trouble spot
کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
He was kI'lled on the spot.
جابجا کشته شد
touch spot
ناحیه بساوشی
water spot
واتراسپات
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
succeeding spot
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
centre spot
خالوسط
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
blind spot
نقطه کور
advertising spot
فیلم تبلیغاتی
air spot
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
air spot
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
billiard spot
نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
cathode spot
لکه کاتدی
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cold spot
نقطه سرماگیر
dead spot
منطقه ساکت
dead spot
نقطه خنثی
face off spot
هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
face off spot
نقطه رویارویی
flying spot
لکه نورتند رو
focal spot
کانون
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
beauty spot
خال زیبایی
beauty spot
خال کوچک
blind spot
نقطه ضعف
spot check
مقابله موضعی
spot check
بررسی موضعی
spot check
بطور چند در میان ازمودن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
بازدید در محل
spot checks
مقابله موضعی
spot checks
بررسی موضعی
spot checks
بطور چند در میان ازمودن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
بازدید در محل
hot spot
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot
نقطه داغ
beauty spot
خال
head spot
نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
landing spot
نقطه فرود
long spot
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
spot distortion
اغتشاش نقطه
soft spot
شولات
spot lamp
لامپ با نورمتمرکز
spot lamp
لامپ موضعی
spot kick
ضربه کاشته
spot grading
صافسازی
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot cash
پرداخت نقدی
spot cash
پول نقد
spot goods
کالاهای اماده تحویل
spot elevation
ارتفاع تعیین شده
spot elevation
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot footing
پی مجزا
spot map
کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot goods
کالاهای موجود
light spot
نقطه نور
soft spot
ناحیه نشست
light spot
نقطه منور
spot market
بازار نقدی
spot pass
پاس غیرمستقیم
cash spot
نقد فوری
pain spot
نقطه درد
penalty spot
نقطه پنالتی
spot net
شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot of enforcement
نقطه پنالتی
previous spot
نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
spot market
بازار معاملات نقدی
white spot ball
مکانتوپسفید
kicks from the penalty spot
شوت از نقطه پنالتی
This is an ideal spot for picnics .
اینجا برای پیک نیک ماه است
great red spot
لکه سرخ بزرگ
flying spot scanner
پوینده لکهای تند رو
baulk line spot
نقطهخطمرز
center ice spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com