Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
timber line
دار مرز
Other Matches
timber
طنین دار شبیه صدای زنگ
timber
صدای خشک ناهنجار
timber
درخت الواری
timber
کنده
timber
الوار
timber
تیر
timber
چوب
timber
با الوار و تیر پوشاندن
Timber!
درخت داره می افتد!
[تازه اره شده]
timber
تیر چوبی
timber
دنده عرضی
timber
چوب ساختمانی
timber framing
استخوانبندی چوبی
timber dam
سد چوبی
timber hitch
گره تیر
to tail in a timber
یک سرتیری رادرتوی دیوارقراردادن
timber hitch
گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
timber work
چوبکاری
ground timber
تیر طولی
timber pile
پایه چوبی
roof timber
سقفچوبی
carcassing timber
الوار
timber toe
کسی که پای چوبین دارد
clear timber
چوب سالم
timber assembling
اتصال چوبی
the timber warped
تیرپیچ خورد
round timber
چوب گرد
round timber
گرده بینه
sawed timber
الوار چارتراش
squared timber
الوار چارتراش
ground timber
تیر کف
half timber
الوار کوتاه
half timber
ساخته شده از الوار کوتاه
structural timber
الوار ساختمانی
mine timber
تیر چوبی معدن
the timber warped
تیر تاب برداشت
timber frame
قالبچوبی
timber dam
سدی که اسکلت ان از چوب ساخته شده باشد
mine timber
الوار معدن
timber for roofs or trusses
چوب خرپای سقف
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line spacing
فاصله سطور
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
on line
مستقیم
on the line
هواپیمای اماده پرواز
down the line
ضربه از کنار زمین
on line help
کمک مستقیم
old line
محافظه کار
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
on line
درون خطی
out of line
خارج از خط جبهه
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به خط شدن
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
on line
در خط
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
on line
متصل
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
to come in to line
موافقت کردن
along line
در خط
out of line
<idiom>
ناصحیح
line by line
سطر به سطر
to come in to line
در صف امدن
the line
صف
mean line
خط میان
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
down line
بار کردن پایین خطی
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
down the line
<idiom>
درآینده
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line
پوشاندن
line
لجام
by line
خط دوم یافرعی
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
دهنه
line
جاده
line
طناب سیم
line
صفی در خط
line
رسن
line
در سمت
line
ریسمان
line
رشته بند
line
ردیف
line
سطر
line
: خط کشیدن
line
خط انداختن در
by line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط دوم یافرعی
by-line
خط فرعی راه اهن
line
استرکردن
line
ترازکردن
line
خط
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
اراستن
line
سیم
line
طناب خط
line
بخط کردن
line
خط دار کردن
line
خط صف
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
حدود رویه
line
رشته
line
لاین
line
جبهه جنگ
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
طرز
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line of d.
حد فاصل
off line
برون خطی
line
شعبه
line
محصول
line
نسب
off line
قطع
line
خط زدن
line
: خط
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line of d.
مرز
off line
منفصل
off line
غیر متصل
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
طناب مهار مین
median line
میانه
mooring line
سیم مهار
message line
خط مخابره
local line
خط محلی
mason's line
ریسمان کار
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
loop line
دوراهی
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
line source
منبع خطی منبع شبکه
line width
پهنای خط
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line
نشانگر سینه
mach line
موج ضربهای ضعیف
lyman line
خط لیمان
marline or line
طناب کوچک دولا
load line
خط بار
ready line
صف پشت خط اتش
phase line
خط خیز
percolation line
خط نفوذ
line loss
میرایی خط
line man
سیم کش
line man
بازرس
penny a line
ارزان نویس بی مایه
penny a line
پست
penny a line
ارزان
peaked line
خط پاره پاره
peaked line
خط چین
pass a line
رد کردن طناب
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phantom line
خط سری
phantom line
خط فرضی
ready line
خط انتظار
profile line
نیمرخ زمین
private line
خط خصوصی
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line
خط قیمت
poverty line
خط فقر
possibilities line
خط بودجه
possibilities line
خط امکانات
pipe line
خط لوله
overhead line
خط هوایی
overhead line
سیمکشی هوایی
outhaul line
برون کش
non switched line
خط گزینه نشده
no fire line
خط منع اتش توپخانه
no fire line
خط منع اتش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com