Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
time horizon
افق زمانی
Other Matches
over the horizon
بالای افق
over the horizon
از بالای افق
d. of the horizon
انحطاط افق
horizon
کران
horizon
فضا
horizon
وسعت
horizon
خط افق
horizon
افق
horizon
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
b. horizon
طبقه ب که به لایه تمرکزمواد در پروفیل خاک معروف است
below the horizon
رتبه من از او پایین تر است
celestial horizon
افق سماوی
false horizon
افق مصنوعی
apparent horizon
افق حقیقی نقاط
apparent horizon
افق فاهری
sea horizon
horizon visible
natural horizon
horizon visible
dip of the horizon
1 dip
radio horizon
افق رادیویی
eluvial horizon
طبقه خاک شسته شده
horizon shade
طیفافقی
artificial horizon
افق مجازی
artificial horizon
افق مصنوعی
celestial horizon
افق نجومی
bubble horizon
ابرشکافدار
closure of horizon
بستن دور دایره
bubble horizon
افق نمایان از زیر ابر
closure of horizon
انتهای دورافق بستن دور افق
planning horizon
افق برنامه ریزی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
artificial horizon
یکی از الات اصلی کابین خلبان که وضعیت هواپیما را نسبت به افق نشان میدهد
horizon mirror
آینهافقی
false horizon
افق فاهری
visible horizon
افق مرئی
true horizon
افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
soil horizon
لایه خاک
horizon system of coordinates
دستگاه مختصات افقی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
at another time
در زمان دیگری
i time
time Instruction
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d
هوشیاربودن
two time
دو حرکت ساده
There is yet time.
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
on time
مدت دار
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
once upon a time
روزی
once upon a time
روزگاری
once upon a time
یکی بودیکی نبود
one at a time
یکی یکی
out of time
بیموقع
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
what is the time?
چه ساعتی است
to know the time of d
اگاه بودن
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
It's time
وقتش رسیده که
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
in the mean time
ضمنا
in the time to come
در
in the time to come
اینده
in time
بموقع
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
at the same time
ضمنا"
take your time
عجله نکن
time will tell
در آینده معلوم می شود
time is up
وقت گذشت
behind time
بی موقع
behind time
دیر
just in time
درست بموقع
time in
ادامه بازی پس از توقف
down time
زمان توقف
in no time
خیلی زود
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
in time
بجا
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
down time
مرگ
down time
زمان تلف
one-time
پیشین
down time
زمان بیکاری
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
Our time is up .
وقت تمام است
for the time being
عجالت
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
mean time
ساعت متوسط
mean time
زمان متوسط
At the same time .
درعین حال
four-four time
چهارهچهارم
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
one-time
سابق
three-four time
نت
two-two time
نتدودوم
many a time
چندین بار
many a time
بارها
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
one-time
قبلی
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
زودتراز اینها
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
what time is it?
چه ساعتی است
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
سرساعت
off time
وقت ازاد
off time
مرخصی
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
مکررا
old time
قدیمی
time out
<idiom>
پایان وقت
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
what is the time?
وقت چیست
all-time
همیشگی
from this time forth
ازاین پس
all the time
<idiom>
به طور مکرر
from this time forth
زین سپس
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from this time forth
ازاین ببعد
from time to time
گاه گاهی
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
all-time
بالا یا پایینترین حد
all-time
بیسابقه
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
time
تایم
time
فرصت
time
عهد
time
فرصت موقع
time
وقت قرار دادن برای
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
specified time
وقت معین
time
متقارن ساختن
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
زمانی موقعی
time
ساعتی
time and again
بکرات
time and again
چندین بار
there is a time for everything
دارد
there is a time for everything
هرکاری وقتی
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
[s]
<adv.>
دفعه
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
TIفرمان E
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
some time or other
یک روزی
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
some time or other
یک وقتی
some time
مدتی
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
some time
یک وقتی
time
ثیر قرار میدهد
time
هنگام
time out
وقفه فاصله
time out
ساعت غیبت کارگر
any time
<adv.>
هر بار
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
at any time
<adv.>
همیشه
any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
time
مدروز
time out
تایم
time out
مهلت
time
زمانه
time
ایام
time
روزگار
time
فرصت مجال
time
گاه
time
زمان
time
وقت
time
[s]
<adv.>
بار
at any time
<adv.>
هر بار
time
مدت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com