English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to apply to the court of arbitration به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
Other Matches
to apply to a court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
arbitration نتیجهء حکمیت
arbitration رای بطریق حکمیت
arbitration داوری
arbitration حکمیت
arbitration تحکیم
arbitration ن می سازد
apply متصل کردن
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
This does not apply to . . . در مورد . . . صدق نمی کند.
apply بکار بردن
apply بکارزدن
apply اعمال کردن
apply بکاربستن
apply بهم بستن
apply درخواست کردن
apply درخواست دادن
apply اجراکردن
apply شامل شدن
apply قابل اجرا بودن
apply صدق کردن درخواست کردن
apply درخواست کردن شامل حال بودن
apply تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply استعمال کردن
appeal to arbitration رجوع به حکمیت
arbitration clause شرط داوری
arbitration agreement توافق بر حکمیت
arbitration agreement موافقت نامه داوری
arbitration award فتوی حکمیت
arbitration award رای داوری
arbitration clause شرط حکمیت
arbitration committee کمیته داوری
to have recourse to arbitration به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
agreement of arbitration قرارداد داوری
ad hoc arbitration داوری موردی
settle by arbitration فیصله دادن
fair arbitration حکومت عدل
tribunal of arbitration دیوان داوری
appeal to arbitration توسل به داوری
apply for a divorce تقاضای طلاق کردن
apply glaze لعاب کردن
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
To apply ones experience. تجربه خود رابکار گرفتن
to apply a leech زالو انداختن
to apply for leave درخواست مرخصی کردن
claimant [arbitration proceedings] خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings] مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings] شاکی [قانون]
apply a correct holt اجرای فن صحیح کشتی
to apply for written testimony court of out
to apply for written testimony استشهاد تمام کردن
to make an application [to apply] درخواست کردن
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
What is good for the goose is good for the gander . One cant apply double standards . یک بام ودو هوانمی شود
His objection doesnt apply . His objection is not valid . ایرادش واردنیست
right court زمین سرویس سمت راست
court زمین ورزشهای محوطهای
court محکمه
to appear before the court در دادگاه ظاهر شدن
court of a محکمه استیناف
the court above محکمه بالاتر
out of court داد باخته
out of court محکوم علیه
to take somebody to court کسی را محاکمه کردن
ad court زمین سرویس سمت چپ تنیس
court بارگاه
court دادگاه افهار عشق
court عشق بازی کردن
court دادگاه
court خواستگاری
court دربار
court حیاط
tennis court 07/32 در59/01 متر
tennis court زمین تنیس
supreme court دیوان تمیز
supreme court دیوان عالی کشور
superior court دادگاه تمیز
superior court دادگاه عالی
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
to court favour توجه و التفات کسی را طلب کردن
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
to put out of court شایسته مطرح کردن ندانستن
to pay court عرض بندی کردن
the superme court دیوانعالی کشور
rear court انتهای زمین
summary court دادگاه بدوی
squash court زمین بازی اسکواش
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
police court ضابطین شهربانی
police court کلانتری
police court دادگاه خلاف
police court محکمه خلاف
practice court دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
president of the court رئیس دادگاه
peace court صلحیه
prize court شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
probate court دادگاه وصایا و ارث
probate court محکمه امور حسبی
provost court دادگاه پادگانی
provost court دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
religious court محکمه شرع
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
service court محل فرود سرویس
service court محل فرود سرویس اسکواش
playing court زمین بازی
to put out of court از دستور خارج کردن
traffic court دادگاه تخلفات رانندگی
court division دادگاه
hold court <idiom> همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
kangaroo court <idiom>
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
to have recourse to a court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
court style سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
contempt of court توهین به دادگاه [جرم جنایی]
contempt of court اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
base-court حیات بیرونی
ante-court [اولین صحن در خانه های بزرگ]
to bring somebody before the court [s] کسی را دادگاه بردن
court division بخش دادگاه
High Court دادگاهویژهجرائممهم
traffic court دادگاه عبور و مرور
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
trailer court محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trial court دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
volleyball court زمین والیبال
volleyball court 9 در 81 متر
court shoe رجوع شود به pump
court shoes رجوع شود به pump
kangaroo court دادگاه پوشالی
kangaroo court دادگاه غیرقانونی
kangaroo court دادگاه مندرآوردی
law court دادگاه قضایی
centre court حیاطمیانی
court referee داورزمینبازیسرپوشیده
right service court داورسرویسراست
court of law دادگاه
crown court دادگاهیدر انگلستانو ولز
court rug فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
peace court دادگاه بخش
criminal court دادگاه جنایی
court of grievances دادگاه مظالم
court of first instance دادگاه بدوی
court of first instance محکمه بدایت
court of first instance دادگاه شهرستان
court of appeals دادگاه استیناف
court martiall شورای نظامی
court martiall دادگاه نظامی
court martial در دادگاه نظامی محاکمه کردن
court martial دادگاه نظامی
court martial محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court of iquiry دادگاه رسیدگی
court of justice دادگاه
court of province دادگاه استان
criminal court راز و نیاز کردن
criminal court عشق بازی کردن
criminal court محکمه جنائی
court yard حیاط
court tennis تنیس داخل سالن
court session جلسه دادگاه
court procedure محاکمه
court plume پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court order قرار صادره از دادگاه
court of review دادگاه تجدید نظر
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court of record دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court games بازیهای محوطهای
court card سرباز
court of appeal دادگاه استیناف
court of appeal محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal دادگاه استان
juvenile court دادگاه نوجوانان
court of inquiry بازپرسی
court of inquiry دادگاه تفتیش
court of inquiry کمیسیون تحقیق
court-martials دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martial دردیوان حرب محاکمه کردن
court of appeal دادگاه پژوهش
court of appeal دادگاه عالی محکمه استیناف
assize court محاکم سیار جنایی
court card بی بی
court card صورت :شاه
country court دادگاه بخش
contempt og court اهانت به دادگاه
commercial court دادگاههای صنفی
clerk of the court کاتب
circuit court دادگاه استیناف
circuit court دادگاه منطقهای
master of the court مدیر دفتر دادگاه
change court تعویض زمین
base court حیاط بیرونی یاعقبی
assize court دادگاه جنایی
juvenile court دادگاه اطفال
cross court بسمت مخالف زمین در قطر
jurisdiction of the court صلاحیت دادگاه
martial court دادگاه نظامی
mid court وسط زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com