Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English
Persian
to close airspace
مسدود کردن فضای هوایی
to close airspace
محصورکردن فضای هوایی
Other Matches
airspace
حجم اتمسفر محدود بین سطح ارتفاع معین و زمین
airspace
منطقه عمل هوایی
airspace
فضای هوایی
airspace
[over a country]
فضای هوایی
[در کشوری]
airspace reservation
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
airspace control
کنترل کردن فضای هوایی
airspace control
کنترل فضای هوایی
controlled airspace
فضای هوایی کنترل شده
controlled airspace
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
airspace restricted area
منطقه محدودیت پرواز
airspace warning area
منطقه اعلام خطر هوایی
airspace restricted area
منطقه پرواز محدود
airspace prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
close by
نزدیک
to be quite close
نزدیک به هم بودن
close
در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close
تغییر وضع درایستادن
close by
دم دست
to close down
تعطیل کردن
to keep close
نزدیک ماندن
to close down
بستن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with
نزدیک شدن به دشمن
close up!
پشت توپ رو !
close
حیاط
close
چهار گوشه
close in
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in
نزدیک شدن به دشمن
close in
نزدیک شدن
close
نزدیک شدن به فورواردها
close
نزدیک بهم
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up
از نزدیک
close up
از جلو
close up
کاملا افراشته
close
پایان
close-up
از نزدیک
close-up
از جلو
close
انتها
close
چهاردیواری محوطه
close
جای محصور
close-up
کاملا افراشته
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close
ایست توقف
close
محصورکردن
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
بستن
close
مسدود کردن
close
منعقدکردن
close
: بستن
close
نزدیک
close
پرچم افراشته
close
بن بست
close
تنگ
close
نزدیک به ناو
danger close
خطرنزدیک است
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close
خطر نزدیک
he had a close shave of it
مفت جست
of a close texture
سفت باف
close-ups
از نزدیک
close supervision
نظارت مستقیم
close the door please
بیزحمت در را ببندید
close support
پشتیبانی نزدیک
close the door please
خواهش دارم
close the door please
اگرزحمت نیست
close up view
نمای کلوزاپ
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
کاملا افراشته
close-ups
از جلو
close supervision
نظارت نزدیک
run close
سخت دنبال کردن
close ranks
<idiom>
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
To close the ranks .
صفوف خود را فشردن
I had a close shave .
خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close fit
مناسب
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
close-fisted
<adj.>
دست بسته
close-fitting
قالب تن
close-fitting
چسباندن
close-set
چشمهاینزدکبهم
close-cropped
مویکوتاهشده
to close up the rear
اخر از همه امدن
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to lie or keep close
پنهان بردن یاماندن
close-knit
ریز بافت
close-knit
همبسته
close-knit
صمیمی و متحد
close reach
نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens
لنزکلوزآپ
close season
فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close fitting
قالب تن
close combat
رزم نزدیک
close coordination
هماهنگی نزدیک
close corporation
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling
جفتگری قوی
close aneal
گداختن مسدود
close aneal
باز پختن مسدود
close defence
سه مدافع
close aboard
نزدیک به قایق دیگر
close coordination
همکاری نزدیک
close attack
سه مهاجم
close controlled
رهگیری بروش کنترل نزدیک
close combat
جنگ تن به تن
close confinement
حبس انفرادی
close column
ستون بسته
close column
ستون جمع
close confinement
زندان انفرادی
close control
کنترل نزدیک
close control
رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled
همکاری نزدیک
close aboard
پوشش هوایی نزدیک
close fisted
خسیس
close fitting
چسباندن
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close price
قیمت نزدیک
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range
مسافت نزدیک
close range
فاصله نزدیک
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station
خدمه بدو مرخص
close station
افراد بدو مرخص
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close aboard
نزدیک
close fistedness
خشک دستی
close fistedness
خست
close aboard
چسبیده به
close air support
پشتیبانی هوایی نزدیک
He is a close friend of mine .
دوست نزدیک من است
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close call/shave
<idiom>
خطراز بیخ گوشش گذشت
close support mission
ماموریت پشتیبانی نزدیک
close packed hexagonal
شش گوشه ای تنگچین
close packed cubic
مکعبی تنگچین
close order drill
مشق صف جمع
close packed structure
ساختار تنگچین
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
close defensive fires
اتشهای پدافندی نزدیک
close covering group
ناو گروه پشتیبانی نزدیک
to cut grass close
علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
blade close stop
محلبرخورددولپهقیچی
To hold (keep) a secret close to ones chest.
رازی درسینه نگهداشتن
To clinch(close,finalize)a deal.
معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
مبادا در راباز بگذاری
high/low/close/open graph
نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com