English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to front a house with marble نمای خانهای رابامرمرساختن
Other Matches
front door [of house] ورودی
front door [of house] در ورودی
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
marble رنگ ابری زدن مرمرنماکردن
marble شن و خاک و سنگریزه لغزنده روی مسیر
marble مرمر
marble تیله بازی مرمری
marble گلوله شیشهای
marble تیله
marble سنگ مرمر
marble hearted سنگدل
marble cake کیک کره دار برنگ روشن
marble facing نمای سنگ مرمری
marble facing روکارمرمر پوشش سطح دیوار باسنگ مرمر
onyx marble سنگ مرمری که رکههای رنگارنگ دارد
fine green marble سنگ گندمی
at the front <adv.> جلو
up front پیشاپیش
in front <adv.> جلو
at front <adv.> جلو
front نمای ساختمان
up front در انظار
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front بیعانه
up front پیش -
up front با صراحت و صداقت
up front بیپرده پوشی
up front رک و راست
to go to the front بجبهه رفتن
to go to the front داخل جنگ شدن
in front of در قبال
up front رک
up front <idiom> روراست ،صحیح
at the front در جلو
front در قبال
up front چشمگیر
front صف پیش
front به جلو
front بازی در سانتر
front نمای جلو
front نمای ساختمان
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front فرمان سر روبرو جلو
front پیش
front نما طرز برخورد
front جلودار
front منادی جبهه جنگ
front بطرف جلو روکردن به
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front درصف جلوقرارگرفتن
front جبهه
front سمت دشمن
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جبهه هوا
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در جلو
in the front <adv.> جلو
front جلو
at front <adv.> در مقابل
in front <adv.> در جلو
at front <adv.> در جلو
popular front جبهه ملی
shirt front پیش سینه اهاری
sea front نمای دریایی شهر
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
front view پیشانی
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front جبهه خلق ملی
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front دید جلو در نقشه برداری
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
wave front جبهه موج
wave front جبهه امواج رادیویی
water front جبهه رطوبتی
type front ماشین تایپ به جلو
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
shirt front پیش سینه
the front door درورد
the front door درجلو
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
odd front خط دفاعی 4 نفره
front view جبهه
front end سر جلویی
front lines خط مقدم جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خطوط جلو جبهه
front strain کرنش پیچشی
front matter مقدمه
front matter پیش گفتار
front sight مگسک
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front wall دیوار مقابل اسکواش
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front panel تابلوی جلو دار
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front porch میدان جلو
front putty بتونه جلو
front race پیشتازی
front rank صف جلو
front liner سانتر فوروارد
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view نمای جلو
fore front نمای اصلی
mach front انتن ماخ سنج
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
front view نمای جلویی
front axle اکسل جلو
front bearing یاطاقان جلو
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end نرم افزار نهایی
front face سطح برجسته
front face پیشانی
front grip گرفتن میله دست مهتابی
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front wall دیوار جلو
front man جلودار
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front crawl شنایکرال
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front-runners دونده پیشتاز
front wheel چرخجلو
front runner دونده پیشتاز
front tip آبپاشنوکاتو
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front-runner دونده پیشتاز
front men جلودار
front men منادی
front men پیشرو
In the front rank. درصف جلو
front man پیشرو
front door دراصلیساختمان
front point میخجلویکفش
warm front جبهه هوای گرم
front page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front pocket جیبجلو
front pipe لولهجلو
front mudguard گلگیرجلو
front footrest پدالجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
front flap زبانهجلویی
front beam شاغولجلویی
front derailleur درایلرجلویی
front crossbar مانعپیشین
front binding روپوشجلویی
front man منادی
shop front ازاره نمای بنا
action front حاضر به تیر
front brake ترمزجلو
front board مقوایجلویی
front apron جلویکروات
front rake زاویه شیب
front lights چراغهایجلو
front leg پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front knob دستگیریجلویی
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front indicator جلو
front indicator فشارسنج
front wheel drive محرک چرخهای جلو
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
front wheel brake ترمز چرخ جلو
It was printed on the front page . در صفحه اول روز نامه چاپ شد
to push to the front [of line] داخل صف زدن
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
to tailgate the motorist in front دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
rear [front] connection اتصال [جلوئی] پشتی
put up a good front <idiom> وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
snap-fastening front جلودکمهدار
front-end loader بهبیللودر
front top pocket جیببالایجلویشلوار
outside kick and front headlock لنگ تندر
outside kick and front headlock قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
front sight housing چشمیهدفگیر
to show a bold front پر رویی کردن
front brake lever اهرم ترمزجلو
to show a bold front جسارت کردن
front landing gear ترمزجلوییفرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com