Dictiornary-Farsi | to impinge on justice | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 60 (5 milliseconds)

English	Persian
to impinge on justice	از عدالت تجاوز کردن بیعدالتی کردن
to impinge on justice	کار ناحق کردن


Other Matches

impinge	خرد کردن
impinge	تصادف کردن
impinge	تخطی کردن حمله کردن
impinge	تجاوز کردن
impinge	پرت کردن
impinge	دست اندازی کردن
to impinge on something	تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
To do justice to something.	حق مطلبی را ادا کردن
to a justice	عدالت کردن
in the name of justice	بنام عدالت
to d. justice	عدالت کردن
to a justice	عدل گستردن
justice	انصاف
justice	درستی دادگستری
justice	عدالت
justice	داد
justice	قسط
preventive justice	حقوق تامینی
plead of justice	دادخواستن
plead for justice	دادخواهی کردن
ministry of justice	وزارت عدلیه
preventive justice	قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
Justice of the Peace	امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace	رئیس دادگاه بخش
Justice of the Peace	امین صلح
administer justice	اجرای عدالت
This photo does not do you justice.	خودتان از عکستان بهتر هستید
immanent justice	عدالت طبیعی
poetic justice	جزا
poetic justice	سزا
poetic justice	کامیابی خوبان و شکست بدان
ministry of justice	وزارت دادگستری
military justice	قوانین جزایی ارتش
administration of justice	احقاق حق
administration of justice	اجرای عدالت
administer justice	احقاق حق کردن
miscarriages of justice	اشتباه قضایی
miscarriage of justice	اشتباه قضایی
Chief Justice	رئیس دیوان عالی
Chief Justice	قاضی القضات
Chief Justice	قاضی اعظم
Chief Justice	رئیس دادگاه
Justice of the Peace	قاضی صلحیه
an outrage upon justice	بیعدالتی
an outrage upon justice	پایمال سازی حق دیگران
borough justice	عضو خانه اصناف
court of justice	دادگاه
dispense justice	دادگستردن
military justice	دادرسی نظامی
house of justice	عدالتخانه
military justice	دادسرای نظامی
the chief justice	قاضی القضات
lord chief justice	رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
international court of justice	دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
justice of supreme court	مستشار دیوان عالی کشور
Injustice is the opposite of justice.	ظلم ضد عدل است
To trample on justice . To be unfair.	پا روی حق گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.	پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )