Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
English
Persian
to ride a race
در اسب دوانی شرکت کردن
Other Matches
to ride one down
سواره بکسی
to ride one down
بااسب کسیراپایمال کردن
take someone for a ride
<idiom>
تقلب کردن
to take a ride
سواری کردن
to ride out
سالم بیرون رفتن از
ride off
دور شدن
over ride
ملغی کردن
to get a ride with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
ride out
<idiom>
رنج کشیدن
ride
مسلط شدن سوار شدن بر
ride
سواری
ride
گردش سواره
take for a ride
<idiom>
سرکسی کلاه گذاشتن
ride
سوارشدن
over ride
لغو کردن برانداختن
ride
چرخش ناو روی لنگر
ride
سوار شدن
ride
[American E]
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
To get into (ride in)a car .
سوار اتوموبیل شدن
to ride for a fall
بی پروایی در کار کردن
ride herd on
<idiom>
از نزدیک دیدن وکنترل کردن
to ride in the car
با خودرو رفتن
to ride on the bus
با اتوبوس رفتن
to ride a bicycle
دوچرخه سواری کردن
train ride
گردش با قطار
to ride on the bus
سوار اتوبوس شدن
[برای رفتن به جایی]
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
to ride on a horse
روی اسبی سوارشدن
to ride on a horse
اسبی را سوار شدن
to learn to ride
سواری یاد گرفتن
to ride on a horse
سواراسبی شدن
ride rope
بند سایبان کشتی
to ride on a horse
براسبی سوار شدن
to ride to hounds
با تازی شکار روباه کردن
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
to ride for a fall
بی پروا سوار شدن
to ride roughshod
تحکم کردن
to ride roughshod
حکم فرمایی کردن
to ride roughshod
بی پروایی کردن
to give somebody a ride
به کسی سواری دادن
zone ride
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
ride the bench
بازیگر ذخیره
ride control
سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
to ride shanks's mare
سوار پای خودشدن
to ride hell for leather
باتندی هرچه بیشترتاختن
simple leg ride
شگک خراب کردن حریف
To swindle someoue . To take someone for a ride.
سر کسی کلاه گذاشتن ( کلاهبرداری )
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
to ride shanks's mare
پیاده رفتن
to ride one's horse to death
اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
thumb a lift/ride
<idiom>
اتوزدن
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
leg ride and reverse chicken wing
سگک قفل قیصر
race
گردش
race
نژاد
race
ریل لغزنده
race
اسب دوانی
race
سرسره ریل
race
طوقه لغزنده
race
طبق ه
race
قوم
race
طایفه
race
نسل تبار
race
مسابقه دادن بسرعت رفتن
race
دوران مسیر
race
مسابقه
race
دور
race
سینی لغزنده
race
ابراهه
race course
میدان مسابقه
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race
مسابقه سرعت
race
قاب
race
دویدن
race
جدار
race
نهر
race
جوی
leg ride and cross face olympic lift
سگک وارو
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
the human race
نوع بشر
the human race
بشریت
A hurdle race .
مسابقه دو با مانع
race meeting
برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
human race
بشریت
arms race
مسابقه تسلیحاتی
race relations
روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
to time a race
وقت مسابقهای را نگاه داشتن
to row a race
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to run a race
در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
he has run his race
است
head race
تنوره اسیاب
head race
کانال هذایت اب به توربین
horse race
مسابقه اسب دوانی
hurdle race
اسب دوانی با پرش از موانع
maiden race
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
master race
نژاد برتر
match race
مسابقه دو بین دو نفر
mill race
اب اسیاب
mill race
جوی اسیاب
nursey race
مسابقه اسبهای 2 ساله
obstacle race
مسابقه دو با پرش موانع
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
he has run his race
خودراپیموده
he has run his race
دوره
race horse
اسب مسابقه
bearing race
جدار یاتاقان
claiming race
مسابقه اسبهای هم قیمت
conditional race
مسابقه مشروط با ارابه
drag race
مسابقه اتومبیلرانی سرعت
endurance race
مسابقه استقامت
endurance race
مسابقه اتومبیلرانی استقامت
figure race
مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
flat race
مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
foot race
مسابقه راهپیمایی
race walking
مسابقه راهپیمایی
front race
پیشتازی
harness race
مسابقه ارابه رانی
post race
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
produce race
مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
sack race
مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
selling race
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
selling race
مسابقه فروش اسب
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
tail race
کانال هدایت اب از توربین به خارج
the black race
نژاد سیاه
the hu man race
نژادانسان
the hu man race
نوع بشر
the white race
نژادسفید
the white race
نژادابیض
tide race
جذر و مد سریع اب دریا
road race
دو ماراتون
relay race
دو امدادی
race ring
رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
race card
برنامه اسب دوانی
race condition
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
race glass
دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
race ring
سینی دوار
row a race
مسابقه کرجی رانی دادن
race ring
طوقه سرسرهای
race ring
رینگ و پایه مسلسل
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
to poach a start in race
نا بهنگام پیش افتادن
to poach a start in race
بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
weight for age race
مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
currency depreciation race
تجدید نظر در قیمت پول جاری
currency depreciation race
تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
middle distance race
دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
special weight race
مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
To win the match(race,contest).
مسابقه رابردن
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
leg ride and far leg hook
بغل رومی بااستفاده از پا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com