Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
English
Persian
to save bot cash
نقد فروختن
Other Matches
save all
ادم خسیس
save for
<prep.>
سوای
all save one
همه به جز یکی
save all
قلک
save for
<prep.>
بجز این
save all
تور
save all
توربندی بین ناو و اسکله
Save this for me, please!
لطفا این را برای من نگه دار!
save off
مساوی
save that
جز اینکه
save that
الا اینکه
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
save all
چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
save
حفظ کردن
save
نجات دادن پس انداز کردن
save
نگهداشتن
save
بجزاینکه
save
فقط بجز
save
پس انداز کردن
save
اندوختن
save
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save
نجارت دادن
save
صرفه جویی کردن
save for
<prep.>
غیراز این
save
ذخیره کردن
save
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save
محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
save
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save
نجات دروازه
to save ones face
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
He did it to save his face.
برای حفظ آبرواینگار راکرد
to save for retirement
برای بازنشستگی پس انداز کردن
to save one's brath
دم نزدن
propensity to save
گرایش به پس انداز
to save one's neck
از دار رهایی یافتن
kick save
نجات دروازه با پای دروازه بان
To save . To economize.
صرفه جوئی کردن
save one's face
<idiom>
به روی خود نیاوردن
save money
به دقت خرج کردن
save money
پس انداز کردن
save the day
<idiom>
به پیروزی وموفقیت دست یافتن
save one's breath
<idiom>
به صرفت است که ساکت باشی
save face
<idiom>
خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
to save
[to disk/DVD etc.]
حفظ کردن
[روی دستگاه دیسک سخت یا دی وی دی]
[رایانه شناسی]
average propensity to save
y/s= APS
No one needed to know save herself / outside herself
[American E]
.
به غیر از او
[زن]
هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
marginal propensity to save
میل نهائی به پس انداز
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
save one's neck/skin
<idiom>
نجات خوداز خطر ومشکل
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
cash in on
<idiom>
شانسی سود بردن
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
She had the never to ask for cash .
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
cash
دریافت کردن صندوق پول
cash
پول نقد
cash
وصول کردن نقدکردن
cash
نقدکردن
cash
پول خرد
cash
اسکناس
cash
نقدی
cash
نقد
cash
نقد کردن
cash
صندوق
cash
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cash
چک
cash
پول رایج
available cash
موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cash card
کارتمخصوصگرفتنپول
cash crops
پنبه وتنباکو
To turn into cash.
به پول نزدیک کردن
cash crops
ذرت
cash crops
برنج
cash desk
صندوقپرداختپولدر یکمغازه
cash crop
محصول فروشی
share in cash
سهم نقدی
spot cash
پرداخت نقدی
spot cash
پول نقد
to buy for cash
نقد کردن
to cash a cheque
چک را نقد کردن
cash register
صندوق پول شمار
cash books
دفتر نقدی
cash book
دفتر نقدی
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cash crop
محصولی که برای فروش فرآوری میشود
cash crop
فرآورد نقدینهساز
cash crop
فرآورد فروشی
cash crops
گندم جو
cash crops
محصولات نقدی مانند
cash cow
<idiom>
منبع خوبی از پول
cash-and-carries
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash and carry
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash dispensers
پرداخت مینماید
cash dispensers
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispensers
پرداخت کننده پول
cash dispenser
پرداخت مینماید
cash dispenser
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispenser
تحویل دارخودکار
cash-and-carry
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
hard cash
پول نقد
cash readout
وسیلهنمایشمقدارپول
cash dispensers
تحویل دارخودکار
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
cash register
صندوق
[محل پرداخت پول]
cash-wage
دستمزد نقدی
cash office
دایره صندوق
cash dispenser
پرداخت کننده پول
sell for cash
نقد فروختن
cash balance
تراز نقدی
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
cash on delivery
فروش نقدی
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
cash plans
طرح پرداختهای نقدی
cash price
قیمت نقدی
cash balance
مانده نقدی
cash prompt
نقد فوری
cash spot
نقد فوری
cash ratio
نسبت نقدینگی
cash rent
اجاره نقدی
cash sale
فروش نقدی
cash office
صندوق
cash box
صندوق پول
cash budget
بودجه نقدی
cash capital
سرمایه نقدی
cash deficit
کسر صندوق
cash discount
تخفیف نقدی
cash discount
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
cash dividened
سود نقدی
cash flows
وجوه در گردش
cash flows
نقدینه
cash items
اسناد تنخواه گردان
cash nexus
رابطه نقدی
cash sale
بیع نقد
cash security
وثیقه نقدی
cash security
وجه الضمان نقدی
net cash
قیمت مقطوع
net cash
نقدی خالص
non cash share
سهم غیر نقدی
non cash shares
سهام غیر نقدی
on cash basis
نقدا"
cash account
حساب نقدی
capital in cash
سرمایه نقدی
cash flow
گردش وجوه
cash registers
ماشین صندوقداری
cash registers
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers
صندوق پول شمار
cash register
ماشین صندوقداری
cash against documents
پول در مقابل اسناد
cash assets
داراییهای نقدی
cash with order
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
contribution not in cash
سهم الشرکه غیر نقدی
cash price
بهای نقدی
for prompt cash
نقدا`
cash register
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
idle cash
پول بلااستفاده
idle cash
پول بیکار
for prompt cash
فی المجلس
discounted cash flow
مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
cash collection voucher
سند پرداخت نقدی
cash collection voucher
سندپرداخت غرامت نقدی
discounted cash flow
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
Cash . Ready money .
وجه نقد
paid in cash share
سهام نقدا" پرداخت شده
A cash ( credit ) transaction .
معامله نقدی ( اعتباری )
Cash is in short supply these days .
از حقوق ماهانه ام کم کنید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com