Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (1 milliseconds)
English
Persian
to vanish into thin air
<idiom>
گم و گور شدن
to vanish into thin air
<idiom>
آب شد و به زمین رفت
to vanish into thin air
<idiom>
دود شد و به هوا رفت
Other Matches
vanish
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanish
ناپدید شدن
vanish
غیب شدن
vanish
به صفر رسیدن
thin
کم پشت کردن
thin
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin
پنجره نمایش داده شده تک خط
thin
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin
رقیق کردن
thin
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin
تیم متوسط
thin
با یک فاصله کم بین دو سطح
thin
نازک شدن
thin
رقیق کردن لاغر کردن
thin
نازک
thin
باریک
thin
لاغر
thin
نزار
thin
کم چربی
thin
کم پشت
thin
رقیق
thin
کم مایه
thin
کم کردن
thin
نازک کردن
thin
بطور رقیق
thin
کم جمعیت
thin
رقیق و ابکی
thin
سبک
thin skinned
پوست نازک
thin skinned
حساس
thin skinned
نازک نارنجی
as thin as a rake
<idiom>
مثل نی قلیان
through thick and thin
درهمه حالی
wafer-thin
بینهایتنازکومسطح
out of thin air
<idiom>
ازهیچ یا ازهیچ جا
through thick and thin
<idiom>
دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
wear thin
<idiom>
بی ارزش شدن
into thin air
<idiom>
بطور کامل
thin skinned
دارای پوست نازک
thin bearded
کوسه
thin bearded
تنک ریش
thin board
لا
thick and thin
راسخ
thick and thin
در دشواری وسهولت
thin Ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
thin film
غشای نازک
thin film
لایه نازک
thick and thin
در هر حال
as thin as lath
<idiom>
لاغر
magnetic thin film
فیلم نازک مغناطیسی
spread oneself too thin
<idiom>
با یک دست چند هندوانه برداشتن
magnetic thin film
غشاء نازک مغناطیسی
skate on thin ice
<idiom>
ریسک کردن
thin film circuit
مدار غشایی نازک
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
thin film memory
حافظه غشایی نازک
thin layer chromatography
کروماتوگرافی لایه نازک
thin plate battery
باتری صفحه نازک
thin plate weir
سرریز لبه تیز
thin walled cylinder
استوانه جدار نازک
It vanished into thin air.
دود شد ورفت هوا
thin boards for inlaid work
لای بغل شیش
magnetic thin film memory
حافظه فیلم نازک مغناطیسی
thin boards for inlaid work
لای مثلث
The guy vanished into thin air .
طرف یکدفعه غیبش زد
Thick ( sparse , thin ) hair .
موی پرپشت ( کم پشت )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com