Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (7 milliseconds)
English
Persian
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
Other Matches
symptoms
نشانه
symptoms
علامت
symptoms
دلیل
symptoms
علائم مرض
symptoms
اثر دلیل
symptoms
هم افت
symptoms
نشان
withdrawal symptoms
نشانههای ترک دارو
The symptoms ( of a disease) .
علائم بیماری
object symptoms
نشانههای پیدا یا بیرون نما
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
d. of a watch
فرافت یا تردی ساعت
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
first watch
پاس اول پاس شب
watch out
مراقب بودن
watch it
<idiom>
مراقب باش
to keep watch
پاس داشتن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to keep watch
مراقب بودن
to keep watch
کشیک کشیدن موافبت کردن
watch out
موافب
to watch over
توجه کردن
to watch over
موافبت کردن
keep watch
کشیک کشیدن
keep watch
پاییدن
first watch
نگهبانی شامگاه
i was on the watch for it
مراقب ان بودم
by my watch
مطابق ساعت من
watch
پاس نگهبانی
watch
نگهبان
watch
پاسدار
watch
پاسداری کردن
watch
بر کسی نظارت کردن
watch
موافب بودن
watch
مراقبت کردن
watch
ساعت
watch
ساعت جیبی و مچی
watch
مدت کشیک
watch
پاسداری کشیک
watch
دیدبان
watch
پاییدن
watch
مراقبت کردن موافبت کردن
watch
نگهبانی دادن
watch
نگهبانی
by my watch
ساعت من
to watch
نگاه کردن
watch
پاس
watch
guard : syn
watch man
پاسبان مراقب
analogue watch
ساعتعقربهای
watch man
مستحفظ
watch tower
برج مراقبت
watch tower
برج دیدبانی
watch tower
دیدگاه
watch key
کلید ساعت
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch pocket
جیب ساعتی
watch one's time
گوش بزنگ بودن
watch one's time
مراقب فرصت بودن
watch glss
شیشه ساعت
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch test
ازمون ساعت
watch man
نگهبان
digital watch
ساعتکامپیوتری
mechanical watch
بیلمکانیکی
Watch the child !
مواظب بچه باش !
pretty to look at
[to watch]
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
pocket watch
ساعت جیبی
to watch the clock
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
Watch yourself up on the roof.
مواظب خودت روی پشت بام باش.
Face of the watch .
صفحه ساعت
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
to watch children
مواظب بچه ها بودن
Watch your health!
مواظب سلامتی خودت باش!
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
wrist watch
ساعت مچی
lever watch
اهرم
lever watch
کارراهرم
lever watch
سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
listening watch
مراقبت به گوش
listening watch
پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch
به گوش بودن دائم
maintain watch
مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch
نگهبانی نیمه شب
night watch
پاس شب
night watch
پاسبان شب گزمه
watch officer
افسر نگهبان
officer of the watch
افسر نگهبان
lever watch
شیوه بکار بردن
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
wristlet watch
ساعت مچی
anchor watch
نگهبان لنگر
anchor watch
لنگربان
anchor watch
گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch
ساعت شکاری
watch maker
ساعت ساز
death watch
پاسبان مرده
death watch
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch
نگهبانی اول
forenoon watch
پاس قبل از فهر
if you don't watch it
اگرملتفت نباشید
port watch
نگهبان بندر
watch glass
شیشه ساعت
the watch is warranted
ضمانت شده است
to carry a watch
ساعت همراه داشتن
to carry a watch
ساعت دربغل گذاشتن
morning watch
پاس صبحگاهی
to keep watch and ward
حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward
پاسداری کردن
to watch one's time
منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
watch and ward
حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill
لوحه نگهبانی ناو
watch case
قاب ساعت
watch dog
ناو نگهبان ناوگان
watch dog
سگ نگهبان
watch fire
اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch ful
موافب
watch ful
مراقب
the watch is warranted
خوبی ساعت
port watch
پست نگهبانی بندر
second dog watch
پاس غروب
set the watch
تنظیم نگهبانی
the third watch of the night
پاس سوم شب
that watch is a good t. k
ان ساعت خوب کارمیکند
stop watch
ساعت وقت گذاری
second dog watch
نگهبانی دوم
ticker
[colloquial]
[watch]
ساعت
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
cold iron watch
پاس ایمنی
cold iron watch
پاس موتورخانه کشتی
Could you watch my bag
[for me]
until I get back?
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
death-watch beetle
موریانه
My watch is fast (gaining).
ساعتم جلو می افتد
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Dont forget to wind up your watch .
یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like.
<proverb>
گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com