Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
transit time
مدت گذر
transit time
مدت عبور
transit time
زمان گذار
transit time
زمان عبور
Search result with all words
electron transit time
زمان عبور الکترون
Other Matches
transit
عبور کردن
transit
حق العبور
transit
راه عبور
transit
گذر
in transit
در حال حمل
transit
عبور
transit
ترانزیت
transit
کنترل عبور و مرورکشتیها
transit
دستگاه زاویه یاب ترانزیت
transit
حمل و نقل
transit
عبوری
transit
گذرا
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
transit freight
هزینه حمل ترانزیتی
transit shed
سایبانحملونقل
transit duty
حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
transit compass
الت سنجش گوشههای افقی
transit bill
پروانه عبور
transit route
مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
transit station
ایستگاه عبوری راه اهن
goods in transit
کالاهای عبوری
transit traffic
عبور ترانزیتی
transit error
خطای عبور
upper transit
تار بالایی
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
transit bill
اجازه عبور
transit bearing
گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما
transit bearing
سمت انتقالی
the transit of a lake
عبورازیک دریاچه
transit instrument
تکبد نما
rapid transit
حمل و نقل سریع
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
rapid transit
شطرنج سریع
transit-truck mixer
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-truck mixer
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-agitator truck
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit phase angle
زاویه فازگذار
transit mixed concrete
بتن اماده
transit-agitator truck
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-truck mixer
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-agitator truck
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
down time
زمان تلف
down time
زمان بیکاری
down time
زمان توقف
down time
وقفه
at the same time
در ان واحد
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
at the same time
در عین حال
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
down time
مرگ
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
at the same time
ضمنا"
about time
<idiom>
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
به طور مکرر
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
سرساعت
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
time out
<idiom>
پایان وقت
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
There is yet time.
هنوز وقت هست.
take your time
عجله نکن
time will tell
در آینده معلوم می شود
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
مکررا
behind time
دیر
behind time
بی موقع
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
It's time
وقتش رسیده که
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
specified time
وقت معین
on time
مدت دار
old time
قدیمی
off time
مرخصی
off time
وقت ازاد
mean time
ساعت متوسط
mean time
زمان متوسط
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
many a time
بارها
many a time
چندین بار
to know the time of d
هوشیاربودن
to know the time of d
اگاه بودن
once upon a time
روزی
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time
درست بموقع
once upon a time
روزگاری
once upon a time
یکی بودیکی نبود
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
some time
مدتی
some time
یک وقتی
there is a time for everything
هرکاری وقتی
there is a time for everything
دارد
time and again
چندین بار
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
time and again
بکرات
time in
ادامه بازی پس از توقف
time is up
وقت گذشت
out of time
بیجا
out of time
بیگاه
out of time
بیموقع
one at a time
یکی یکی
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
two time
دو حرکت ساده
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
three-four time
نت
two-two time
نتدودوم
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
at another time
در زمان دیگری
At the same time .
درعین حال
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
Our time is up .
وقت تمام است
four-four time
چهارهچهارم
one-time
سابق
in time
بجا
in time
بموقع
in the time to come
اینده
in the time to come
در
in the mean time
ضمنا
in no time
خیلی زود
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
i time
time Instruction
all-time
همیشگی
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
one-time
پیشین
one-time
قبلی
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
time
[s]
<adv.>
دفعه
at any time
<adv.>
هر بار
any time
<adv.>
هر بار
at any time
<adv.>
همیشه
any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
any time
<adv.>
درهمه اوقات
time out
ساعت غیبت کارگر
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out
مهلت
time out
تایم
time
وقت قرار دادن برای
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
فرصت موقع
time out
ایست
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
time
ساعتی
time
زمانی موقعی
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
متقارن ساختن
time
وقت معین کردن
time
مدت
time
روزگار
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
فرصت
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
time
مدروز
time
تایم
time
زمانه
time
ایام
time
عهد
against time
تایم گیری
time
ثیر قرار میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
وقت
time
زمان
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
گاه
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
فرصت مجال
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com