English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
English Persian
true heading سمت حقیقی
true heading سمت جغرافیایی
true heading course true
Other Matches
heading up بالا امدن سطح اب
heading هد زن
heading حرکت برحسب قطب نما
heading عنوان یا نام متن در فایل
heading کلمات ابتدای هر صفحه متن
heading عنوان
heading سرفصل
heading سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
heading جهت
heading سرلوحه پیام
heading عنوان گذاری
heading عنوان سرصفحه
heading سرنامه
heading تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
heading نقب زنی
heading جهت حرکت کشتی یا هواپیما به طرف
heading به سمت
heading جهت مسیر حرکت
heading سمت
heading سمت مسیر
heading سمت سینه ناو عنوان
final heading مسیر پرواز نهایی
command heading مسیرپیش بینی شده
command heading مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
average heading جهت متوسط هواپیما
average heading جهت متوسط مسیر
attack heading جهت تک
attack heading سمت تک
final heading سمت پرواز یا حرکت نهایی
heading hold روش کنترل سمت مسیرهواپیما
heading hold روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
heading line هبلین
heading line طناب راهنما
shirred heading ازبالاچیندار
message heading عنوان پیام
start of heading اغاز سرفصل
start of heading شروع عنوان
Under the title ( heading) of … تحت عنوان ...
types of heading انواعوالانها
cold heading tool ابزار سردکار
cold heading die حدیده سردکار
heading crossing angle زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
heading select feature عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
pencil-pleated heading سرپلیسهمدادیشکل
pinch-pleated heading سرپیلهمحکمشده
true واقعی حقیقی
true value مقدار حقیقی
true راستگو
true <adj.> شایسته
true mean میانگین حقیقی
true course سمت مسیر جغرافیایی
true course سمت حرکت جغرافیایی ناو یاهواپیما
true course راه حقیقی
true course heading true :syn
true ثابت
true پابرجا
true راست
true خالصانه صحیح
true ثابت کردن
true <adj.> صحیح
true حقیقی
true وضعیت منط قی
true فریور
true راستین
true درست
true <adj.> مناسب
true <adj.> درست
Is it true that. . . ? راست است که ...؟
true حقیقی کردن
true life مطابق زندگی روزمره
true life حقیقی وصحیح
true life واقعی
true horizon افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
true hearted بی ریا
true hearted صمیمی
true [and accurate] <adj.> از روی صدق وصفا
true meridian نصف النهار واقعی
true origin نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
true-blue هوادار دو آتشه
true-blue پیرو متعصب
true wind سمت وزش باد
true wind باد حقیقی
true vertical قائم واقعی
true variance پراکنش حقیقی
What you say is true in a sense . گفته شما به معنایی صحیح است
true track تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
true slump نشست واقعی
true score نمره حقیقی
true power توان واقعی
true power توان متوسط
true power توان حقیقی
true pelvis لگن زیرین
true he is somewhat stingy.... راست است که اندکی خسیس است ولی ...
true north شمال حقیقی
true resistance مقدار مقاومت اهمی
true resistance مقدارمقاومت حقیقی
partially true تا یک اندازه راست
partially true فی الجمله راست
ti is true in the rough بطورکلی درست است
true copy رونوشت مطابق با اصل
true altitude altitude observed
true azimuth گرای حقیقی
it is true that he was sick راست است که او ناخوش بود
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
true north شمال جغرافیایی
true north شمال واقعی
accept as true باورکردن
accept as true تبصره
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
true to one's promise خوش قول
true copolymer همبسپار حقیقی
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
true basic تروبیسیک
true dip شیب حقیقی
true convergence انحراف جغرافیایی
true convergence سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
true complement مکمل واقعی
true complement متمم واقعی متمم مبنایی
true complement مکمل صحیح
true complement متمم مبنایی
true complement متمم واقعی
true form فرم واقعی
true born حلال زاده اصیل اصل
true bred اصیل
true bearing سمت جغرافیایی
true bred با تربیت
true bill اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
true false questions پرسشهای درست- نادرست
true false test ازمایش درستی ونادرستی چیزی
true air speed سرعت نسبی هواپیما
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
It doesnt ring true to me . به گوشم درست نمی آید
positive true logic یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
true or real focus کانون حقیقی
Theres many a true word spoken in jest . <proverb> در هر مزای یقایقى نهفته است .
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com