Dictiornary-Farsi | unbalanced rolling masses | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 96 (6 milliseconds)

English	Persian
unbalanced rolling masses	بارهای غلطان نامتعادل


Other Matches

unbalanced	نامتوازن
unbalanced	نامتعادل
unbalanced load	بار خارجی نامتوازن
unbalanced line	سیم انتقال نامتقارن
unbalanced growth	رشد نامتعادل
unbalanced growth	رشد نامتوازن
unbalanced forced	کمانکش به سوی خلاء
unbalanced cell	سلول باطری نیکل کادنیم که بیش از سلولهای دیگر تخلیه شده است
unbalanced budget	بودجه نامتوازن
masses	جرم
masses	انبوه
masses	مقدار حجم توده کردن قوا
masses	گروه
masses	کپه
masses	انبوه توده
masses	مراسم عشاء ربانی
masses	جمع اوری کردن
the masses	دستههای پایین تر
the masses	توده
masses	جمع
masses	جرم حجم
masses	تمرکز قوای جنگی
masses	جماعت
masses	جمعی
masses	توده
masses	توده مردم
masses	قسمت عمده
primary masses	نقاط مادی اولیه
land masses	اقلیم
land masses	خشکسار
land masses	کشخر
land masses	قاره
land masses	سرزمین بزرگ
be rolling in it <idiom>	تو پول غلت زدن
rolling	نوردیدن
rolling	غلتنده
rolling	غلتان
rolling	نورد زدن
rolling	غلطک زنی
rolling	صاف
rolling	هموار
rolling	نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling mill	ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling reserve	اماد ذخیره غلطان
rolling press	الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
rolling plane	صفحه غلطشی
rolling plan	برنامه غلتان
rolling moment	گشتاور غلطشی
rolling mill	دستگاه نورد
rolling reserve	امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
to be rolling in money <idiom>	تو پول غلت زدن [اصطلاح]
rolling terrain	زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
rolling stone <idiom>	ستاره سهیل
to keep the ball rolling	رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
tube rolling	نورد کاری لوله
keep the ball rolling <idiom>	اجازه فعالیت دادن
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
rolling ladder	نردبانچرخدار
rolling mill	کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
rolling mass	توده غلطان
rolling friction	اصطکاک غلتشی
head rolling	سر چرخش
rolling pins	وردنه
rolling pins	تیرک
continous rolling	نورد دائمی
cold rolling	عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
log rolling	دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
rolling stock	گردونههای ریل دار
rolling pin	وردنه
rolling instability	ناپایداری غلطشی
rolling hitch	گره سه خفت
rolling stock	ترنهای روی خط اهن
rolling pin	تیرک
rolling country	زمین پوشیده
rolling barrage	سد اتش غلطان توپخانه
rolling barrage	سد غلطان اتش
wire rolling mill	دستگاه نورد سیم
start the ball rolling <idiom>	شروع انجام کار
corrugated rolling mill	دستگاه نورد ورق موجدار
rolling mill engineer	نوردکار
loop mill rolling	نوردکاری حلقوی
tire rolling mill	دستگاه نورد لاستیک
reciprocating rolling process	فرایند نوردکاری رفت و امدی
reversed rolling moment	گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
four high rolling stand	خان چهار غلطکی
four high rolling stand	مقام چهار غلطکی
rolling mill engineer	مهندس نوردکاری
hot rolling mill	نوردکاری داغ
cold rolling mill	دستگاه نورد سرد
beam rolling mill	نورد کاری تیر
plate rolling mill	نوردکاری صفحه
armor plate rolling mill	دستگاه نورد ورق زرهی
rolling stock cleaning yard	میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
double two high rolling mill	دستگاه نورد مضاعف دوبل
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.	کارها را بجریان انداختن