English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
upper case حرف بزرگ
upper case حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
upper case حروف بزرگ
Other Matches
upper رویه
upper فوقانی
upper بالاتر
upper زبرین
upper بالا
upper بالائی
upper بالایی
upper بالارتبه
upper limit حد بالایی
upper gate دروازهبالایی
Upper Volta ولتای شمالی
upper bowl جام فوقانی
upper cheek قسمتبالاییمیله
upper class وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper class وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
upper class طبقه مرفه
upper class طبقه بالا
upper classes وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper classes وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
upper classes طبقه مرفه
upper classes طبقه بالا
upper eyelid پلکبالایی
upper edge لبهفوقانی
upper cuff پوششفوقانی
Upper Volta ولتای علیا
upper crust پوسته
upper wing بال بالایی در هواپیمای دوباله
upper chord لنگه خرپا
upper bound کران بالا
upper beam تیر بالا
upper arm بازو
to get the upper hand غالب شدن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
to get the upper hand پیشی جستن
the upper storey طبقه فوقانی مخ
the upper storey اشکوب بالا
the upper regions بهشت
the upper regions اسمان
the upper lip لب زبرین
upper chord روخواب
upper deck پل بالایی
upper transit تار بالایی
upper terminal ایستگاه کوهستانی
upper memory کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
upper limit حد بالا
upper limit حد فوقانی
upper hand برتری دست بالا
upper hand امتیاز
upper hand اربابی
upper hand اقایی
upper floor بالاخانه
upper floor اشکوب بالایی
upper room بالاخانه اطاق فوقانی
the upper house مجلس اعیان یا لردها
upper shell قشررویه
upper beam سردار [قالی]
upper crust <idiom> ثروتمندترین
upper hand <idiom> سود بردن
upper beam تیر فوقانی
Upper Houses مجلس سنا
Upper Houses مجلس لردها
upper rudder سکانفوقانی
upper mandible آروارهفوقانی
upper lobe نرمهششزیرین
Upper House مجلس لردها
upper laboratory آزمایشگاهبالایی
upper crust رویه
Upper House مجلس سنا
upper level سطحبالایی
upper surface blowing دمیدن جریان جهت پیشراننده اصلی روی سطح فوقانی بال
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
upper end of the rope سر طناب
upper flammability limit حد بالایی اشتعال پذیری
upper face of tunnel پیشکار
upper branch of meridian نصف النهار برین
crankcase upper half قسمت فوقانی محفظه لنگ محفظه لنگ فوقانی
upper limit [of the integral] کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
to gain the upper hand پیش بردن
to gain the upper hand غالب شدن
to gain the upper hand غلبه یافتن
to gain the upper hand تفوق جستن
upper arm hang اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
upper arm support حفظ تعادل روی پارالل
upper lateral lobe پهنبرگکناریفوقانی
upper middle class طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
upper cold front جبههوایبسیارسرد
upper girdle facet (1 6) احاطهکننده61تراشهبالایی
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
upper blade guard حافظتیغهبالایی
upper lateral sinus دریچهکناریفوقانی
upper gill arch ابششکمانیفوقانی
upper sphere clamp گیرهبالاییگوی
upper support screw پیچحافظبالایی
upper tail covert دم نهانفوقانی
keep a stiff upper lip <idiom>
upper triangular matrix ماتریس بالا مثلثی [ریاضی]
upper fore topsail قسمتبالاییبزرگبادبانچهارگوش
upper beam headlights نور بالا [در خودرو]
upper fore topgallant sail قسمتبالاییبادبانچهارگوش
main upper topgallant sail بادباناصلیرویعرشهیفوقانی
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
in any case درهر حال
in this p case دراین موردبخصوص
in that case <adv.> دراینصورت
in case of need عنداللزوم
in case هرگاه
in that case دراینصورت
in case برای احتیاط
in that case حال که چنین است
in case چنانچه مبادا
such being the case حال که چنین است دراینصورت
that is not the case مطلب چنین نیست
in case در صورتیکه
use case مجموعه ای از رویدادها
as may be the case <adv.> احتمالی
case پوشه
in case <idiom> برطبق
just in case برای مطمئن بودن
just in case احتیاطا
in no case به هیچ دلیل
in no case اصلا
in no case به هیچ صورت
As the case may be . برحسب مورد( آن)
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
as may be the case <adv.> بطور امکان پذیر
In that case he is right. د رآنصورت حق با اوست
case حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
in that case <adv.> پس
in that case <adv.> سپس
in that case <adv.> بعد
in no case به هیچ وجه
as the case may be بسته بمورد
case روکش کردن
case وضع
case قاب
case موضوع حالت
case دعوی
case پرتزیر
case محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case دعوی مورد
case محاکمه
case چمدان
case کیف
case جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case پوشانیدن صندوق
case of need مباشر
as the case may be تاچه مورد باشد
case دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
case پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case حروف بزرگ یا حروف معمولی
case کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case صندوق
case روکش
case غلاف
case پوشش
case فرف محفظه
case جلد
case پوشاندن
case درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case قالب قاب
case پوسته
case دعوی مرافعه
case جا
case اتفاق
case حالت
case صندوق جعبه
case وضعیت موقعیت
case مورد غلاف
case مورد
case غلاف پرچم
case مسئله
case قضیه
case : سرگذشت
case جعبه
case history سوابق
lower case حروف کوچک
case history تاریخچه
case history سابقه مرض ودرمان
case histories سوابق
case histories شرح حال
case histories سابقه مرض ودرمان
case histories تاریخچه
case history شرح حال
bobbin case ماکو
adjudicated case امر مختومه
case study مورد پژوهی
case study بررسی موردی
case studies مورد پژوهی
case law رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
worst-case بدترین وضع یا احتمال
worst-case بدبینانهترین
cylinder case جعبهسیلندر
key case جاکلیدی
case studies بررسی موردی
passport case جایپاسپورت
plastic case جایپلاستیکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com