English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
upper memory کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Other Matches
upper بالائی
upper رویه
upper بالاتر
upper بالارتبه
upper فوقانی
upper بالایی
upper بالا
upper زبرین
upper limit حد بالا
upper deck پل بالایی
upper floor اشکوب بالایی
upper beam تیر فوقانی
upper wing بال بالایی در هواپیمای دوباله
upper floor بالاخانه
upper hand اقایی
upper hand اربابی
upper hand امتیاز
upper hand برتری دست بالا
upper limit حد بالایی
upper limit حد فوقانی
upper beam سردار [قالی]
upper room بالاخانه اطاق فوقانی
upper terminal ایستگاه کوهستانی
upper gate دروازهبالایی
upper crust رویه
upper eyelid پلکبالایی
upper edge لبهفوقانی
upper cuff پوششفوقانی
upper cheek قسمتبالاییمیله
upper bowl جام فوقانی
Upper Volta ولتای علیا
upper laboratory آزمایشگاهبالایی
upper level سطحبالایی
upper hand <idiom> سود بردن
upper crust <idiom> ثروتمندترین
upper transit تار بالایی
upper crust پوسته
upper shell قشررویه
upper rudder سکانفوقانی
upper mandible آروارهفوقانی
upper lobe نرمهششزیرین
Upper Volta ولتای شمالی
upper chord روخواب
upper chord لنگه خرپا
upper class وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
the upper lip لب زبرین
upper class طبقه مرفه
upper case حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
upper class طبقه بالا
upper classes وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper classes وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
upper classes طبقه مرفه
the upper storey طبقه فوقانی مخ
the upper storey اشکوب بالا
upper classes طبقه بالا
the upper house مجلس اعیان یا لردها
the upper regions بهشت
the upper regions اسمان
upper class وابسته به طبقات بالای اجتماع
Upper House مجلس لردها
Upper House مجلس سنا
Upper Houses مجلس لردها
Upper Houses مجلس سنا
upper case حرف بزرگ
upper bound کران بالا
upper beam تیر بالا
upper arm بازو
upper case حروف بزرگ
to get the upper hand پیشی جستن
to get the upper hand غالب شدن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
upper lateral lobe پهنبرگکناریفوقانی
upper sphere clamp گیرهبالاییگوی
upper blade guard حافظتیغهبالایی
upper tail covert دم نهانفوقانی
upper girdle facet (1 6) احاطهکننده61تراشهبالایی
upper cold front جبههوایبسیارسرد
upper gill arch ابششکمانیفوقانی
upper lateral sinus دریچهکناریفوقانی
upper fore topsail قسمتبالاییبزرگبادبانچهارگوش
upper support screw پیچحافظبالایی
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
to gain the upper hand غلبه یافتن
to gain the upper hand تفوق جستن
upper limit [of the integral] کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
upper arm hang اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
upper arm support حفظ تعادل روی پارالل
upper branch of meridian نصف النهار برین
upper flammability limit حد بالایی اشتعال پذیری
upper face of tunnel پیشکار
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
upper surface blowing دمیدن جریان جهت پیشراننده اصلی روی سطح فوقانی بال
upper end of the rope سر طناب
to gain the upper hand غالب شدن
keep a stiff upper lip <idiom>
to gain the upper hand پیش بردن
upper triangular matrix ماتریس بالا مثلثی [ریاضی]
crankcase upper half قسمت فوقانی محفظه لنگ محفظه لنگ فوقانی
upper beam headlights نور بالا [در خودرو]
upper middle class طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
upper fore topgallant sail قسمتبالاییبادبانچهارگوش
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
main upper topgallant sail بادباناصلیرویعرشهیفوقانی
memory یاد
memory یادگار یاد بود
memory خاطره
memory حافظه
to the memory of به یادبود
immediate memory حافظه فوری
in memory of <idiom> به صورت رایگان
memory حافظه دستگاه کامپیوتر
memory فضای ذخیره سازی در سیستم کامپیوتری یا رسانه که قادر به بازیابی داده یا دستورات است
stack memory حافظه پشتهای
static memory حافظه ایستا
shadow memory حافظه ثانوی موقت
shadow memory شبه حافظه
to commit to memory ازبرکردن
to escape one's memory از خاطر رفتن
regenerative memory عملیات خواندن که به طور خودکار داده را تولید میکند و در حافظه می نویسد
shadow memory محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
semiconductor memory حافظه نیمه رسانا
remote memory حافظه دور
regenerative memory حافظه احیاء کننده
regenerative memory حافظه باز زا
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
refresh memory واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
recent memory حافظه نزدیک
real memory حافظه واقعی
real memory حافظه حقیقی
rotating memory حافظه چرخشی
semiconductor memory حافظه نیمه هادی
secondary memory حافظه ثانویه
search memory حافظه جستجو
screw to the memory بذهن سپردن
screen memory خاطره پوشان
scratchpad memory حافظه چرکنویس
scratchpad memory حافظه چرکنویسی
real memory حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
memory cancel پاککردنحافظه
virtual memory حافظه مجازی
I can recite from memory. می توانم از حفظ بخوانم
To revive a memory. خاطره ای رازنده کردن
to fail [memory] وا ماندن [حافظه یا خاطره]
to fail [memory] درماندن [حافظه یا خاطره]
buffer memory حافظه میانیگر
memory management مدیریت حافظه [علوم کامپیوتر]
volatile memory حافظه فرار
memory button دکمهحافظ
memory key کلیدحافظه
add in memory اضافه کردن به حافظه
memory recall دوبارهخوانیحافظه
subtract from memory دکمهکمکنندهازحافظه
within living memory به یاد دارند
within living memory تا انجا که مردمان زنده
volatile memory حافظه یا رسانه ذخیره سازی که داده ذخیره شده در آن را در صورت قط ع منبع تغذیه از دست میدهد.
computer memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
addressed memory حافظه خواندن،نوشتن [علوم کامپیوتر]
memory interleaving برگ برگ کردن حافظه جایگذاری حافظه
to stamp on the memory در ذهن منقوش ساختن
to stamp on the memory ذهنی کردن
addressed memory حافظه تصادفی [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
primary memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
computer memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
primary memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
bubble memory حافظه حبابی
bubble memory مین فرفیت بالا
magnetic memory حافظه مغناطیسی
bubble memory سرعت بالا و حافظه متحرک
bubble memory روش ذخیره سازی داده دودویی با استفاده از خصوصیات مغناطیسی رسانه ها تا دادههای با حجم بالا در حافظه اصلی ذخیره شوند
bytewide memory بایت ادرس پذیر در حافظه اصلی
cache memory حافظه پنهانی
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
low memory فضای حافظه تا چند کیلوبایت
cache memory بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
main memory حافظه اصلی
mass memory حافظه انبوه
base memory حافظه پایه
memory cycle چرخه حافظه
cryogenic memory استفاده از خصوصیات هدایت مواد
memory chip تراشه حافظه
memory cell سلول حافظه
memory capacity گنجایش حافظه
memory cache حافظه پنهان
memory bank بانک حافظه
memory bandwidth پهنای باند حافظه
memory allocation اختصاص حافظه
memory afterimage رد تصویر یاد
it escaped my memory یادم رفت
memory address ادرس حافظه
memory address نشانی حافظه
cache memory یک حافظه کوچک و بسیارسریع که مخصوص ذخیره موقت اطلاعات میباشد حافظه پنهان
commit to memory حفظ کردن
conventional memory در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional memory این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
coordinate memory حافظه مختصاتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com