Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
vertical control operator
متصدی اندازه گیری تراز وارتفاع
Other Matches
vertical control
کنترل ارتفاع نقاط اندازه گیری تراز وارتفاع نقاط
horizontal control operator
اندازه گیر بر دو سمت
horizontal control operator
الف ب س
vertical
تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
vertical
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
vertical
سیگنال بیان کننده انتهای آخرین شیاردر انتهای صفحه نمایش
vertical
متن نمایش داده شده که بالا وپایین صفحه کامپیوتر حرکت میکند در هر لحظه یک خط
vertical
بخشی از سیستم کنترلی چاپگر که قالب عمودی متن چاپ شده را کنترل میکند
vertical
بررسی پرینتی روی هر حرف از بلاک دریافتی برای تشخیص خطا
vertical
بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
vertical
تنظیم فضا بین خط وط متن برای برقرارکردن یک متن در یک صفحه
vertical
در زاویه راست نسبت به افق
vertical
شاغولی
vertical
قائم
vertical
عمودی
[ریاضی]
vertical
واقع در نوک
near vertical
تقریبا عمودی
vertical
عمودی
vertical
شاقولی
vertical
تارکی راسی
vertical envelopement
احاطه قائم
vertical beam
راست رو
vertical envelopement
حرکت دورانی قائم
vertical creep
وارفتگی قائم
vertical curve
قوس
vertical curve
منحنی در نیمرخ طولی
vertical curve
خم طولی
vertical cut
برش قائم
vertical deformation
تغییر شکل قائم
vertical diagraph
شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
vertical drop
ابشار قائم
vertical beam
چوب
[میله]
طولی دار
[قالی]
vertical loom
دار افقی
[قالی]
vertical loom
دار روستایی
[قالی]
true vertical
قائم واقعی
vertical adjustment
تنظیم عمودی
vertical replenishment
تجدید تدارکات از راه هوا صعود و فرود عمودی
vertical angles
گوشههای روبروی تارک زوایای مقابل به راس
vertical antenna
انتن عمودی
vertical application
برنامه کاربردی عمودی
vertical axis
محور عمودی
vertical axis
محور قائم
vertical bulking
کمانش قائم
vertical circle
دایره عظیمه ماربر راس القدم و سمت القدم نافر
vertical circle
دایره قائم
vertical combines
ترکیب عمودی
vertical equity
عدالت عمودی
vertical equity
برابرسازی عمودی
vertical expansion
گسترش عمودی
vertical photograph
عکس قائم
vertical recording
ضبق عمودی
vertical speed
سرعت قائم
vertical scale
عقربه نشان دهنده میزان صعود هواپیما عقربه صعود مقیاس ارتفاع
vertical scrolling
چرخش عمودی
vertical speed
سرعت صعود عمودی هواپیما
vertical speed
سرعت صعود
vertical stabilizer
تیغه یا باله عمودی
vertical synchronizing
همزمانساز عمودی
vertical tab
جدول بندی عمودی
vertical tail
دم قائم
vertical take off and landing
هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
vertical takeoff
سرعت صعود اولیه هواپیما
vertical photograph
عکس هوایی قائم
vertical frame
قالبعمودی
vertical pocket
جیبعمودی
vertical force
نیروی عمودی
vertical force
نیروی قائم
vertical force
نیروی شاغولی
vertical growth
رشد عمودی
vertical integration
ادغام عمودی
vertical merger
ادغام عمودی
vertical interval
اختلاف ارتفاع
vertical interval
فاصله عمودی
vertical justification
تطابق عمودی
vertical justification
تنظیم عمودی
vertical mobility
تحرک عمودی
vertical shaft
میلهعمودی
vertical pupil
مردمکعمودیچشم
vertical union
اتحادیه صنعتی
plain vertical
سطح افق
deflection of vertical
اختلاف زاویهای در هر نقطه بین راستای شاقولی وراستای عمود بر کره مرجع
local vertical
قائم محلی
vertical loom
دار عشایری
[قالی]
plain vertical
خط افق
vertical cliffs
صخره های عمودی
prime vertical circle
دایره قائم اصلی
vertical side band
میلهعمودیطرفین
vertical pivoting window
پنجرهگردانعمودی
vertical parity check
مقابله توان عمدی
vertical events numbering
شماره گذاری عمودی وقایع
vertical pressure gradient
تغییر فشار اتمسفری در واحدتغییر ارتفاع
vertical sand drainage
زهکشهای قائم ماسهای چاه زهکش ماسهای زهکشهای ایستاده ماسهای
vertical retort tar
قطران کورههای ایستاده قطران قرعهای ایستاده
vertical redundancy check
بررسی عمودی اشتباهات بررسی افزونگی عمودی
vertical lift bridge
پل بالارو
vertical probable error
خطای اصابت قائم گلوله
vertical probable error
اشتباه احتمالی قائم
serrated vertical pulse
ضربه عمودی دندانهای
operator
پخشگر
operator
مجری
operator
عمل کننده
operator
گرداننده
operator
عمگر
operator
متصدی
operator
عملگر
[ریاضی]
operator
تلفن چی
operator
تلفنچی
operator
تلگرافچی
operator
مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operator
حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operator
گرداننده
operator
شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operator
متصدی
operator
اپراتور
operator
وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
operator
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator
کارگردان
operator
کاربر
operator
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
operator
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operator
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator
متصدی ماشین
operator
اپراتور
operator
عامل
operator
خدمه وسیله
operator
عملگر
operator
متصدی دستگاه
adjustment for vertical-circle image
تنظیم عمودی مرکز تصویر
vertical center line illusion
خطای خط قائم مرکزی
vertical-axis wind turbine
توربینبادیمحورعمودی
conditional operator
عملگر شرطی
winch operator
driver winch
clock operator
تنظیمکنندهوقت
wireless operator
اپراتور بی سیم
dyadic operator
عملگر دوتایی
impedance operator
اپراتور مقاومت
impedance operator
اپراتورامپدانس
comparison operator
عملگر مقایسه
comparison operator
عملگرمقایسهای
inequality operator
نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
lathe operator
تراشکار
computer operator
اپراتور کامپیوتر
keypunch operator
متصدی منگنه زنی
keypunch operator
منگنه زن
unary operator
عملگر یگانی
console operator
اپراتور کنسول
laplace operator
عملگر لاپلاس
redirection operator
عملگر تعیین جهت
operator command
فرمان متصدی
operator console
پیشانه متصدی
operator console
پیشانه اپراتور
operator console
کنسول اپراتور
n ary operator
عملگر N تایی
radar operator
متصدی رادار
radio operator
متصدی بی سیم
radio operator
بی سیم چی
telephone operator
تلفن چی
nand operator
عملگر نقیض و
monadic operator
اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
monadic operator
عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
relational operator
عملگر رابطهای
telegraph operator
تلگرافچی
logic operator
اپراتور منطقی
logical operator
عملگر منطقی
machine operator
کارگردان ماشین
machine operator
اپراتوردستگاه
machine operator
اپراتور ماشین
machine operator
متصدی ماشین
monadic operator
عملگر تکین
arithmetic operator
عملگرحسابی
arithmetic operator
اپراتور محاسباتی
arithmetic operator
نشان حسابی عملگر ریاضی
arithmetic operator
عملگرمحاسباتی
Laplace operator
عملگر لاپلاس
[ریاضی]
[فیزیک]
assignment operator
عملگر جایگزینی
tour operator
شرکتیکهاوقاتتعطیلراتنظیممیکند
binary operator
عملگر دوتایی
binary operator
عملگر دودوئی
boolean operator
عملگر بولی
boolean operator
عملگر جبر بول
differential operator
عملگر دیفرانسیلی
[ریاضی]
concatenation operator
عملگر الحاقی
incentive operator
پیمانکار
operator on incentive
مقاطعه کار
operator on incentive
پیمانکار
operator's cab
بیلمکانیکیعملیاتی
incentive operator
مقاطعه کار
incentive operator
مقاطعه چی
operator on incentive
مقاطعه چی
aggregate operator
عملگر جمعی
amateur operator
تفنن گر
annihilation operator
عملگر نابودی
boolean operator
عملگر بول
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
monadic boolean operator
اپراتور بولی با یک اپراند
train operator
[American E]
راننده قطار
combined transport operator
عامل حمل و نقل ترکیبی
data entry operator
متصدی داده دهی
word processing operator
متصدی پردازش کلمه
locomotive operator
[British E]
راننده قطار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com