Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
English
Persian
vice king
نایب السلطنه
vice king
فرمانفرما
Other Matches
vice
عیب
vice
بجای
vice-
گناه
vice-
فساد
vice-
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice-
عیب نفص
vice-
خبث
vice-
عیب
vice-
بجای
vice
خبث
vice
بدی
vice-
بدی
vice
فساد
vice
گناه
vice
عیب نفص
vice
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
and vice versa
وبالعکس
pipe vice
لوله گیر
vice presidency
مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
vice president
نایب رئیس جمهور
vice president
نایب رئیس
vice president
نیابت ریاست
forge vice
گیره اتشکاری
vice regent
نایب السلطنه
vice regent
وابسته به نیابت سلطنت
hand vice
گیرهدستی
vice jaw
فک گیره
inherent vice
عیب و نقص ذاتی
vice governor
معاون فرمانداری
vice admiral
دریابان
seminary of vice
پرورشگاه فسادوشرارت
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
press vice
منگنه
vice chairman
نایب رئیس
vice consul
کنسول یار
vice consul
نایب قنسول
vice cunsol
نایب کنسول
vice-chancellors
معاون رئیس دانشگاه
vice-chancellors
قائم مقام
vice-chancellors
معاون
vice president
معاون
[رئیس]
inherent vice
فساد ذاتی
inherent vice
پوسیدگی در اثر زمان
vice
[immorality]
فساد
vice versa
در جهت مخالف
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
vice squads
جوخه پلیس
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
vice squad
جوخه پلیس
vice versa
معکوس
vice versa
برعکس
vice versa
بطور عکس معکوسا
vice-chancellors
نایب رئیس
vice-chancellor
معاون رئیس دانشگاه
vice-chancellor
قائم مقام
vice-chancellor
معاون
vice-chancellor
نایب رئیس
vice chancellor
معاون رئیس دانشگاه
vice chancellor
قائم مقام
vice chancellor
معاون
vice versa
<adv.>
برعکس
instead of vice versa
بجای برعکس این
To wallow in vice .
درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
vice chancellor
نایب رئیس
wooden filing vice
کمک بست چوبی
vice chief of staff
دستیاررئیس ستاد
pro hac vice
برای این موقع
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
air vice marshal
سرتیپ هوایی
o king
پادشاها
o king
ای پادشاه
to king it
شاهی کردن
did he a the king
ایاشاه رامخاطب ساخت روکردبه شاه
king like
شاهوار
king like
شاه صفت
king
ملک
king
سلطان
king
پادشاه
king like
شاه منش
king
شاه
king
شهریار
king bolt
شاه پیچ
king closer
اجر کلاغ پر
king craft
سیاست
king craft
سیاست پادشاهی
king emperor
امپراطورانگلستان وهند
king craft
کشورداری
king dom
سلطنت
they crowed him king
تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
they attended the king
ایشان درخدمت پادشاه بودند
the king in council
شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
sea king
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
king hunt
شاه شکار
king dom
پادشاهی
king crab
خرچنگی که ماننداست به نعل
king crab
خرچنگ نعلی
king-pendant
[تیر عمودی در خرپای میانی]
was a king in yemen
پادشاهی برد در یمن
good king
اسفناج صحرایی
King's side
سمتشاه
bare king
شاه تنها یا بی یاور شطرنج
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
baring the king
تنها کردن شاه شطرنج
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
fit for a king
لایق پادشاه
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
fur king
بازرگان بزرگ پوست
grizzly king
مگس ماهی گیری
he personated the king
شبیه شاه رادراورد
he personated the king
سهم شاه رابازی کرد
king bird
یکجورمرغ بهشتی
king bird
یکجورخرمگس
king-post
شاه تیر
king of england
پادشاه انگلستان
king ship
پادشاهی
king ship
شاهی
king ship
شهریاری
king ship
سلطنت
king side
جناح شاه شطرنج
king's wing
جناح شاه شطرنج
king size
بزرگ
king snake
انواع مارهای جنس Lampropeltis
king post
ستون جرثقیل
king post
قطر شاغولی میان خرپا
king post
عصا
king of fruits
شاه میوه ها
king of fruits
شاه میوه
king of kings
شاهنشاه
king of terrors
مرگ
king of birds
عقاب
king of birds
پادشاه مرغان :دال
king pin
زاویه کینگ پین
king post
تیر بزرگ عمودی شیروانی شاه تیر
king's blue
رنگ ابی متوسط
king's wort
سنبل ختایی
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
king of beasts
پادشان جانوران :شیر
king of arms
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
king's round
مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
king's spear
بوته سریش
king's spear
برواق
king's gambit
گامبی شاه شطرنج
king's evil
مرض خنازیر
king's spear
سوسن سفید
king's spear
نرگس
king's counsel
قاضی دادگاه پادشاه
king's english
اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
king's english
انگلیسی اصیل
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
king's peg
نوشابهای که از شامپانی وکنیاک درست شده باشد
Tehran- paris and return ( vice –versa) .
تهران ـ پاریس وبالعکس
king pin inclination
انحراف کینگ پین
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
king's indian defence
دفاع هندی شاه شطرنج
king post truss
خرپای ساده
king's indian attack
حمله هندی شاه شطرنج
king's gambit declined
گامبی شاه پذیرفته نشده
king's bishop gambit
گامبی فیل شاه در گامبی شاه شطرنج
he gained access to the king
نزدپادشاه باریافت
he gained access to the king
بشاه تقرب جست
to call the shots
[to be the king of the castle]
<idiom>
پاسخگو بودن
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
آخر شاه منشى کاه کشى است .
Queen's English
[King's English]
<idiom>
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com