English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English Persian
vortex drag پسای جریانهای حلقوی
Other Matches
vortex جریان حلقوی یا گردابی
vortex گردابی
vortex گردبادی
vortex پیچ
vortex حلقه
vortex گرداب
vortex سرگردان
vortex line خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
vortex trail دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
vortex separation جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
free vortex گرداب ازاد
polar vortex ورتکس قطبی
the society is like a vortex جامعه مانندگردابی است
vortex filament خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
vortex flow جریان سیال با حرکت ترتیبی دورانی و انتقالی
vortex sheet لایه نازک نامحدود سیال باحرکت حلقوی بینهایت
vortex motion حرکت گردابی
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
to drag on or out ادامه دادن
To drag on and on. بدرازا کشیدن
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
drag on <idiom> دراز کردن
to drag on or out کشیدن
drag کشاندن
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag کشش
drag پسا
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag کشیده شدن
drag لایروبی کردن کشش
drag قلاب
drag اسباب لایروبی
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag روی صفحه نشان داده میشود
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag اصطکاک
drag کشیدن
drag عمل حرکت دستگاه OUSE
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag کشیدن بزور کشیدن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
drag سنگین وبی روح
drag کاویدن باتورگرفتن
wing drag پسای بال
momentum drag پسای ممنتم
interference drag پسای داخلی
induced drag پسای القاء شده
induced drag پسای لازم
hydraulic drag کشش ابی
drag link عضو کشش
form drag پسای شکل
parastic drag پسای مزاحم
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
profile drag پسای مزاحم
profile drag پسای مقطع پسای نیمرخ
star drag وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
wave drag پسای موج
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
total drag پسای کل
wire drag لاروب سیمی
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
broom drag جاروی شن کش
drag force نیروی مقاوم حرکت
drag force نیروی کششی
drag coefficient ضریب پسا
drag coefficient ضریب رانش
drag chain عایق
drag chain زنجیرکشش
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
drag bracing بست کاری داخلی
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
drag boat کرجی لاروب
drag bike موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag bar میله اتصال
drag bar میله کشش
drag axis محور پسا
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
coefficient of drag ضریب مقاومت در مقابل حرکت
drag hook قلاب کشش
drag hook قلاب عایق
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
engine drag مقاومت مالشی
engine drag مقاومت اصطکاک
drag strip مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag scraper اسکریپر مخزنی
drag roll غلطک کششی
drag racing مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag net توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
drag mark محل فشار
drag loading نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag loading فشار کششی
drag link اتصال کششی
drag hunt شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
anti drag wire اجزاء بست کاری ساختمانی
drag one's feet/heels <idiom> آهسته کار کردن
levelling drag scrapers اسکریپر تیغه دار
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
surface friction drag پسای اصطکاک سطح
drag chain conveyor نقاله با زنجیر مقاوم
lift drag ratio نسبت برا به پسا
This caravan will drag on until the last day . <proverb> این قافله تا به یشر لنگ است .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com