Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (5 milliseconds)
English
Persian
walls have ears
دیوار
walls have ears
گوش دارد
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
Search result with all words
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
Walls are ears.
<proverb>
دیوارها گوش دارند .
Other Matches
walls
دیوار
walls
تیغه کشیدن دیوار
walls
محصور کردن
walls
مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
walls
دیواره
walls
حصار دار کردن
walls
دیوارکشیدن
walls
دیواری
walls
حصار
walls
جدار
walls
محصورکردن
flood walls
سیل بند
cavity walls
دیوار دو جداره
cavity walls
دیوارتوخالی
cavity walls
دیوار صندوقهای
wooden walls
ناوها یا کشتیهای جنگی
party walls
دیوار مشترک
hollow walls
دیوار دو جداره
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
all ears
<idiom>
سراوپا گوش
up to the ears
غرق سرا پا فرو رفته
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
It is for your own ears.
پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
to p up the ears
گوشهاراتیزیاراست کردن
to be all ears
سراپا گوش بودن
over he and ears
تاکردن
by the he and ears
بزور
ears
خوشه دار یاگوشدار کردن
ears
گوشه
ears
خوشه زائده
by the ears
مخالف
by the ears
در ستیزه
ears
دسته
ears
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ears
شنوایی
ears
گوشواره
ears
گوش
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
music to one's ears
<idiom>
صدایی که شخص دوست دارد بشنود
he is not yet dry behind the ears
<idiom>
دهنش بوی شیر می دهد
asses' ears
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
I'm up to my ears with work.
خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
my ears burn
گویی کسی از من سخن می گوید
to set by the ears
بهم درانداختن
wet behind the ears
<idiom>
نابالغ ،دهانش بوی شیر میدهد
My ears are ringing .
گوشم صدا می کند
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
to set by the ears
بهم انداختن
To be up to ones ears in debt.
تا خرخره درقرض بودن
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
To set people by the ears.
مردم را بجان هم انداختن
The dog pricked up his ears
سگ گوشهایش را تیز کرد
The sound rings in the ears.
صدا در گوش می پیچد
to grate on somebody's eyes
[ears]
چشم های
[گوش های]
کسی را آزار دادن
[چونکه ناپسند است]
To box someones ears .
تو گوش کسی زدن
To box someones ears.
تو گوش کسی زدن
He is stI'll wet behind the ears.
هنوز دهانش بوی شیر می دهد
little pitchers have big ears
<idiom>
دیوار موش داره موش هم گوش داره
To bring something to someones ears .
مطلبی را به گوش کسی رساندن
little pitchers have long ears
کودکان غالبا گوششان تیزاست
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
From your lips to God's ears!
<idiom>
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
To be all ears . To lend an avid ear .
سرا پ؟ گوش بودن
To lend ones ears . To listen attentively .
گوش فرادادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com