English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
water collecting sump پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود
Other Matches
sump چاله نارنجک
sump چاه یا انبار فاضل اب
sump استخراب کثیف
sump لجن وکثافت
sump مخزن
sump چاهک
sump چاله سنگر
sump استخر تهنشینی
sump گودال گلگیر
sump تشتک
sump وان
sump gasket دزدگیرچاهک
engine sump تشتک روغن
engine sump کارتل روغن
crankcase sump روغندان
oil sump کارتر
silt sump چاهک رسوب
crankcase sump کارتر
silt sump چاهک تهنشینی
wet sump تشتک موتور پیستونی
sump pump تلمبه لجن کشی
collecting وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
collecting گرداوردن
collecting جمع اوری کردن جمع کردن
collecting وصل کردن
collecting وصول کردن
collecting جمع شدن
collecting جمع اوری کردن
collecting debts وصول مطالبات
collecting vessel مجرایدریافتی
collecting funnel قیفدریافت
collecting drain زهکش
collecting books وصول مطالبات
collecting bank بانک وصول کننده
collecting tee سه راهی جمع کننده
collecting point منطقه تجمع
collecting main شبکه جمع کننده
collecting main شبکه دریافت
collecting system مجموعه جمع کننده
collecting of the current دریافت جریان
collecting point نقطه جمع اوری
collecting system شبکه فاضلاب
collecting ring حلقه جمع کننده جریان
collecting tank مخزن مادر
collecting tank شاه مخزن
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
current-collecting shoe کششگردآورندهلاستیک
by water از راه رودخانه
water way ابراهه
by water از راه دریا
by water با کشتی
water course حق المجری
water course حق الشرب
water آب
water way راه ابی
of the first water بهترین
water down <idiom> ضعیف شدن
She let the water out . آب را ول کرد
water way مسیل
on the water در کشتی
mean water میان اب
first water بالاترین مقام
water course مجرای اب
water مایع
water اب
to water something آب دادن [گیاه]
to water آب ریختن
to water آب دادن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water ابگونه
water پیشاب
water اب دادن
f.water عرق رازیانه
water still دستگاه تقطیر اب
first water درجه اول
above water <adj.> شناور
above water <adj.> روی آب
water hardening سختگردانی با اب
water hazard مانع ابی در مسیر گوی گلف
water hammer ضربت قوج
water guage فشار سنج اب
water glass شیشه مایع
water pump پمپ اب
water pipe لوله اب
water polo بازی فوتبال ابی
water polo واترپلو
water hammer ضربت قوچ
water proof رطوبت ناپذیر
water proof دافع اب
water pressure فشار اب
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water polo واترپولو
water heater فرف ابگرم کن
water heater ابگرم کن
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket ابدان
water jacket صندوق اب
water jump مانع ابی
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level تراز اب
water level سطح اب
water lily نیلوفر ابی
water meter اب سنج
water meter کنتور اب
water line خط ابخور ناو
water logging ابسیری
water melon هندوانه
water loss ابکاهی
water mill اسیاب ابی
water mill اسیاب
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water pollution الودگی اب
water point نقطه تقسیم اب
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole چاله اب
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water pipe تنبوشه
water pepper فلفل ابی
water hyacinth سنبل ابی
water pepper زنجبیل سگ
water hyacinth وردالنیل
water nymph الهه دریایی
water nymph حوری دریایی
water lowering زهکشی
water glass لیوان اب
surplus water ابهای اضافی
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiff میراب
water bag کیسه اب
water aspirator خرطوم ابی
waste water فاضلاب
wade into the water راه رفتن در اب
voidance water زیر اب
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance بیلان اب
water boy بچه سقا
water bonded اب بند شده
water bed تشک ابی
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bearer ریزنده اب ابریز
water bearer ساکب الماء
water bearer دلو
voidance water منجلاب
up to the middle in water تا کمر در اب
to drink water اب خوردن
the water was overknee اب از زانو میگذشت
water paint رنگ لعابی
tap water اب شیر
table water سفره اب زیر زمینی
swimming with water غرق اب
swimming with water پرازاب
surplus water ابهای مازاد
to drink water اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
undermining by water اب رفتگی کف
undermining by water اب شستگی
underground water اب درون زمین
underground water اب زیرزمینی
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
to splash into water به اب زدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
water boy سقا
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
water fast رنگ نرو
water driver مقنی
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water dog شناگر ماهر
water dog سگ ابی
water disposal ساختن اگو
water disposal اگوکشی
water disposal فاضلاب
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast پارچه شورنرو
water glass شیشه محلول
water gauge اب پیم
water gauge اندازه اب نما
water gas گاز اب
water front جبهه رطوبتی
water fowl پرنده ابی
water fowl مرغ ابی
water filter صافی اب
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water displacement زهکشی کردن
water colour ابرنگ
water coiour ابرنگ
water circulation گردش اب
water carrier دلو
water carriage حمل از راه اب
water car ارابه اب پاش
water car ارابه اب فروشان
water canteen قمقمه
water colour رنگاب
water colour نقاشی ابرنگی
water damage خسارت اب دیدگی
water cure علاج بااب معالجه بااب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com