Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
water seal
بوبند اب
Other Matches
seal
زهوار
seal
بتونه
seal
درپوش
seal
کاسه نمد
seal
جذم کردن
seal
محکم چسباندن
seal
مهرزدن
seal
مهر و موم کردن بستن
seal
صحه گذاشتن
seal
مهر کردن
seal
نشان تضمین
seal
مهر
seal
گوساله ماهی
to seal up
محکم بستن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
seal
جاذم
seal
هوابند ابی
seal off
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
seal off
مهروموم کردن
seal up
درز گرفتن
seal up
کاغذ گرفتن
seal up
محکم بستن
seal up
مهر کردن
seal up
لاک و مهر کردن
seal
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
seal
فوک
seal
اب بند
seal
اب بندی کردن
seal
مهر و موم کردن مهر زدن
seal
مهر وموم کردن
seal
مهر و موم
to seal up
بطانه کردن
seal
درزگیری کردن
to a one's seal to
مهر کردن
seal
اب بندی
seal
خوک ابی
to a one's seal to
مهرزدن
seal ring
انگشتر خاتم
remove the seal from
مهر چیزی را برداشتن
to set one's seal to
صحه گذاشتن
wax seal
بستمومی
hudson seal
خز موش صحرایی امریکا
privy seal
مهر شخصی پادشاه
static seal
لایی
seal bars
میلههای اب بندی
seal coat
روکاری
seal ring
خاتم
seal one's fate
کار کسی راساختن
great seal
مهر سلطنتی
seal up with wax
مهر و موم
seal one's fate
سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
set one's seal to
مهر کردن
set one's seal to
تصدیق کردن
set one's seal to
مهر یا تصدیق کردن
seal of the prophets
خاتم الانبیاء
under my hand and seal
به امضا و مهر من
oil seal
کاسه نمد
to set one's seal to
مهر کردن
carbon seal
وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود
chip seal
شن بخورد راه دادن
lead seal
مهر سربی
lead seal
پلمپ
lead seal
مهر و موم یا پلمپ سربی
company seal
مهر شرکت
contracts under seal
عقد رسمی
solomon's seal
مهر سلیمان
contracts under seal
عقود مصدقه عقود مبتنی بر سند رسمی
labyrinth seal
کاسه نمد لایبرنت
keeper of a seal
مهر دار
hair seal
خوک پرموی بی گوش
chevron seal
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cup seal
بوبند کاسه
static seal
واشر
to break a seal
مهری رابرداشتن
fur seal
فوک خزدار
break seal valve
شیر بست شکن
deed under private seal
سند عادی
deed under private seal
سند غیر مصدق
oil seal ring
رینگ روغن
disk seal valve
لامپ خلاء با الکتردهای صفحهای
mercury seal stirrer
همزن با هوابند جیوهای
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to water
آب دادن
water still
دستگاه تقطیر اب
mean water
میان اب
water
پیشاب
to water
آب ریختن
of the first water
بهترین
water way
ابراهه
on the water
در کشتی
to water something
آب دادن
[گیاه]
water
اب
water
ابگونه
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
water way
مسیل
water way
راه ابی
water course
حق المجری
water
اب دادن
water course
حق الشرب
water
مایع
by water
از راه رودخانه
by water
از راه دریا
by water
با کشتی
water course
مجرای اب
above water
<adj.>
شناور
water down
<idiom>
ضعیف شدن
first water
بالاترین مقام
above water
<adj.>
روی آب
She let the water out .
آب را ول کرد
f.water
عرق رازیانه
first water
درجه اول
water
آب
water fowl
پرنده ابی
water fast
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water mill
اسیاب
water level
تراز اب
water hyacinth
وردالنیل
water jacket
صندوق اب
water jump
مانع ابی
water level
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water mill
اسیاب ابی
water jump
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water meter
اب سنج
water dog
شناگر ماهر
water dog
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water meter
کنتور اب
water driver
مقنی
water fast
رنگ نرو
water logging
ابسیری
water melon
هندوانه
water guage
فشار سنج اب
water lowering
زهکشی
water dog
سگ ابی
water jacket
ابدان
water heater
ابگرم کن
water heater
فرف ابگرم کن
water hazard
مانع ابی در مسیر گوی گلف
water gauge
اب پیم
water glass
شیشه محلول
water hardening
سختگردانی با اب
water glass
اب شیشه
water glass
لیوان اب
water glass
شیشه مایع
water hammer
ضربت قوچ
water gauge
اندازه اب نما
water line
خط ابخور ناو
water hole
چاله اب
water fast
پارچه شورنرو
water loss
ابکاهی
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water filter
صافی اب
water fowl
مرغ ابی
water lily
نیلوفر ابی
water hyacinth
سنبل ابی
water level
سطح اب
water front
جبهه رطوبتی
water gas
گاز اب
water hammer
ضربت قوج
surplus water
ابهای مازاد
undermining by water
اب شستگی
undermining by water
اب رفتگی کف
up to the middle in water
تا کمر در اب
voidance water
منجلاب
voidance water
زیر اب
wade into the water
راه رفتن در اب
waste water
فاضلاب
water aspirator
خرطوم ابی
water bag
کیسه اب
water bailiff
میراب
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance
بیلان اب
underground water
اب درون زمین
underground water
اب زیرزمینی
swimming with water
پرازاب
swimming with water
غرق اب
table water
سفره اب زیر زمینی
tap water
اب شیر
water paint
رنگ لعابی
the water was overknee
اب از زانو میگذشت
to drink water
اب خوردن
to drink water
اب اشامیدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
water hole
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
to sniff up water
اب رابه بینی کشیدن
to soften a water
سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water
به اب زدن
unavailable water
رطوبت غیر قابل استفاده
water bearer
دلو
water colour
رنگاب
water colour
نقاشی ابرنگی
water container
فرف اب
water content
درصد رطوبت
water cooling
خنک کنندگی اب
water cooling
خنک کردن بااب
water cress
شاهی اتی
water cure
اب درمان
water cure
علاج بااب معالجه بااب
water damage
خسارت اب دیدگی
water displacement
زهکشی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com