English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
white goods پارچه سفید نخی
white goods حوله سفید ملافه
Other Matches
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
goods کالا
goods جنس
goods کالاها
goods امتعه
d. of goods تحویل کالا یا اجناس
goods اجناس
available goods کالاهای موجود
white f. پرچم سفید
white سفیدشدن
off-white رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
off white رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
non-white فردغیراروپایی غیرسفید
white بازیگر نخست شطرنج
white سپیده
white سفیدی
white پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
white چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white به رنگ برف
white سفید کردن
white out انحراف افق به علت انعکاس نور خورشید روی برف خطای تشخیص محل افق
white a مرگ موش
white سفید
goods wagon واگنحملکالا
intermediate goods کالاهای واسطهای
intermediate goods کالاهای واسطه
knit goods کالای کش بافت
investment goods کالاهای سرمایهای
knit goods کش بافت
merit goods کالاهای ایده ال
inwards goods کالاهای وارداتی
lien on goods حق حبس کالا
nonessential goods کالاهای غیر اساسی
on receipt of the goods بوصول کالا
narrow goods کاذی باریک
mixed goods کالاهای مختلط
on receipt of the goods برسیدن کالا
merit goods کالاهای مطلوب
goods station ایستگاهکالاهایتجارتی
narrow goods نوار قیطان
marketable goods کالاهای قابل عرضه به بازار
nondurable goods کالاهای بی دوام
household goods her by girl married anewly to given parents جهیزیه
heavy goods ماشین الات سنگین
heavy goods محصول صنایع سنگین
goods receiving کالاهای دریافتی
goods inwards کالاهای درحال تحویل
goods inwards کالاهای دریافتی
goods intake کالاهای درحال تحویل
goods intake کالاهای دریافتی
goods in transit کالاهای عبوری
goods in pledge کالای گروی
goods and services کالاها و خدمات
goods on approval تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
goods on consignment کالاهای امانی
goods receiving کالاهای درحال تحویل
heavy goods کالاهای سنگین
hazardous goods امتعه خطرناک
hazardous goods کالاهای خطرناک
hard goods اجسام سخت
hard goods اجسام پایدار ومقاوم
handling of goods جابجایی امتعه
handling of goods جابجایی کالا
manufactured goods کالایکارخانهساز
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
valuable goods اشیاء باارزش
stolen goods کالای مسروقه
stolen goods مال مسروقه
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
stolen goods اموال مسروقه
staple goods کالای بسیار ضروری
spot goods کالاهای اماده تحویل
spot goods کالاهای موجود
soft goods کالاهای مصرف شدنی
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
substitute goods کالاهای جانشین
supporting goods کالاهای حمایتی
valuable goods اشیاء بهادار
to t. a cusomer for goods کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
to discharge goods کالا را تخلیه کردن
to countermand goods سفارش کالا را پس گرفتن
to boycott goods تحریم کردن کالا
yard goods اجناس ذرعی
the goods in question کالای موردبحث
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
supporting goods موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
soft goods کالاهای بی دوام
producer's goods کالاهای مولد
producer's goods کالاهای سرمایهای کالاهای تولیدی
producer goods کالاهای سرمایهای
producer goods کالاهای تولیدی
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
perishable goods perishables
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
overdue goods کالاهای تحویل نشده
producer's goods مواد تولیدی
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
prohibited goods کالاهای ممنوعه
smuggled goods کالای قاچاق
secondhand goods کالاهای دست دوم
rationed goods کالاهای جیره بندی شده
public goods کالاهای عمومی
proprietary goods کالاهای اختصاصی
proprietary goods کالاهایی که دارای علامتی خاص میباشند
prohibited goods کالاهای منع شده
prohibited goods اشیاء ممنوع
order for goods سفارش کالا
transport of goods حمل و نقل بار
checking of goods بررسی امتعه
consumer goods اشیاء مصرفی
collection of goods دریافت کالا
collective goods کالاهای جمعی
luxury goods کالاهای تجملی
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
collective goods پارک و غیره
common goods کالای مورد نیاز عموم
competitive goods کالاهای مورد رقابت
transport of goods رفت و آمد بار
complementary goods کالاهای مکمل
business goods کالای تولیدی
luxury goods کالاهای تشریفاتی
consumer goods کالاهای مصرفی
carriage of goods حمل و نقل کالا
consumer goods کالای مصرفی
acceptance of goods قبول کردن کالا
acceptance of goods پذیرفتن کالا
appropriation of goods ضبط مال التجاره
attractive goods کالاهای جذاب
bill of goods صورت کالا
bill of goods فهرست تجارتی
bonded goods کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
bonded goods کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
branded goods کالاهای دارای علامت تجاری کالاهای مارکدار
capital goods کالاهای سرمایهای
capital goods دارایی ثابت
collective goods مانند جاده
substandard goods اجناس بنجل
goods afloat کالای در راه
dress goods قماشهای زنانه
goods train قطار حمل کالا
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
goods train قطار باربری
durable goods کالاهای بادوام
dutiable goods کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
dry goods خشکبار
fancy goods کالاهای تجملی
fate of goods وضعیت کالا
final goods کالای نهائی
final goods کالا برای مصرف نهائی
finished goods کالاهای ساخته شده
Contraband goods. کالای قا چاق
futures goods کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
discount of goods تخفیف روی کالا
goods trains قطار باربری
dry goods اجناس خشک
consolidate goods کالاها را ادغام کردن
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
finished goods کالاهای اماده فروش
consumer's goods کالای مصرفی
consumption goods کالاهای مصرفی
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
goods trains قطار حمل کالا
d. in second hand goods دست فروش
Goods to declare همراه داشتن کالاهای گمرکی
custody of goods حفافت یا نگهداری کالا
d. in second hand goods سمسار
white slave استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
white space فاصله سفید
white wool [مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
white tailed دم سفید
white supremacy تفوق سفید پوستان برنژادهای دیگر
White peacock طاووس سفید
white supremacist طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
yellowish-white رنگ شیری
yellowish-white رنگ شکری
yellowish-white بژ
white vitriol زاج روی یاروح توتیای روح
white sale فروش ملافه و اجناس ذرعی
white propaganda تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
white livered بزدل ترسو کم جرات
white line خط سفیدی که برای تمایز وتشخیص بکار رود
white lily زنبق
white level تراز سفید
white lead سفیداب شیخ
white lead سفید اب شیخ
white horse whitecap
white lies دروغ مصلحتآمیز
white hope بوکسور سفیدپوست درمقابل بوکسور سیاه پوست
white heat دمای سفید
white heat نور سفید التهاب
white heat درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
white magic جادو گری بوسیله فرا خواندن فرشتگان کیمیا
white matter ماده سفید
white mulatto توت
white propaganda تبلیغات سفید
white noise نویز سفید
white primary اخذ اراء مقدماتی حزبی
white plague سل ریوی
white plague سل ریه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com