English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
English Persian
winter tide فصل زمستان
Other Matches
the f. winter زمستان اینده
winter زمستان
winter شتا
winter قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
all over winter سراسر زمستان
winter quarters قشلاق
winter solstice انقلاب زمستانی
winter sports ورزشهایزمستانی
depth of winter چله زمستان
the dead of winter چله زمستان
nuclear winter زمستان اتمی
winter squash کدوی زرد
winter squash کدوی اسلامبولی
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
winter cherry کاکنج عروس پس پرده
winter crookneck کدوی زمستانی کدوی گردن کج زمستانی
winter storage مخزن زمستانه
winter kill در سرمای زمستان از بین رفتن
winter kill زمستان کش
winter melon خربوزه انباری خربوزه شیرین انباری
in the midst of winter در قلب زمستان
in the midst of winter در چله زمستان
winter quarters پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
winter olympic بازیهای المپیک زمستانی
in the midst of winter در وسط زمستان
winter squash کدوی حلوایی
The squirrels are storing up nuts for the winter. سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
to go with the tide نان را بنرخ روز خوردن
to go with the tide طبق مقتضیات رفتار کردن
to go with the tide همرنگ جماعت شدن
tide way روگاه جزرومد
tide اتفاق افتادن
against the tide <adv.> مخالف نظام عمومی [اصطلاح مجازی]
tide جریان
tide عید
tide کشند داشتن
tide جزرومد ایجاد کردن
tide کشند
tide جزر و مد
tide جذر و مد
tide کشند اب
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
tide station ایستگاه جزر و مد
tide rips گرداب جذر و مدی دریا
tide table جدول کشند
tide race جذر و مد سریع اب دریا
tide table جگول جزر و مد
tide table نمودار جزر ومد یاکشند
tide waiter مامورگمرک درلب دریا
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
to tide over a difficulty اشکال را بر طرف
to tide over a difficulty کردن
to swim against the tide <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
stem the tide <idiom> جلو موج چیزی را گرفتن
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
tide mark داغ مد
low tide جزر فروکشنده
christmas tide عیسویه
diurnal tide کشند روزانه
ebb tide جذر
ebb tide جریان جذر عمیق
ebb tide اب جزر
fair tide جریان اب موافق
flood tide مد
flood tide اب مد
food tide سیل
christmas tide هفتهای که اغاز ان 42دسامبراست
high tide مد یا برکشند
high tide مد
low tide کمترین حد
low tide حداکثر جذر دریا
low tide جزر ومد خفیف
high tide حد اعلای مد دریا اوج
high tide روز سروروشادی
high tide روز جشن
high tide حداکثر مد دریا
high tide مد دریا
high tide حد اعلی
food tide طغیان اب
half tide حالت وسط جزر ومد
tide gauge جزرو مد نما
night tide هنگام شب
night tide جزرو مدشبانه
semidiurnal tide کشند نیمروزه
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
spring tide فصل بهار
spring tide جزر ومد کامل
spring tide جذر و مد با دامنه زیاد حداکثر جذر و مد نهایی دریایی
the tide has turned ورق برگشته است
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
tide drain زهکشی کردن با لوله
neap tide کمترین جذر و مد
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
neap tide پائین ترین جزر و مد
ebb tide جزر
neap tide جذر و مد حداقل اب
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
neap tide کشندک
neap tide کهکشند
mean range of the tide میانگین ارتفاع کشند
tide rising force نیروی کشنداور
low tide or water جزر کامل
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
low tide or water گاه فروکش اب
half tide level ارتفاع متوسط کشند اب دریا
red tide [algal bloom] سرخ خیزاب [سرخ شدن آب دریا در اثرانبوه شدن خزه ها]
time and tide wait for no man <proverb> کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
Time and tide wait for no man . <proverb> زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com