English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
word addressable نشانی پذیری کلمه
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
addressable ترمینالی که دادهای را می پذیرد که آدرس صحیح و شماره شناسایی در ابتدای پیام داشته باشد
addressable ادرس پذیر
addressable آنچه قابل آدرس دهی است
addressable هر نقط ه در سیستم گرافیکی که مستقیما قابل آدرس دهی است
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
addressable نشانی پذیر
addressable storage حافظه خواندن،نوشتن [علوم کامپیوتر]
addressable storage حافظه تصادفی [علوم کامپیوتر]
content addressable نشانی پذیر از روی محتوی
bit addressable نشانی پذیر تا ذره
caracter addressable کاراکتر نشانی پذیر
byte addressable نشانی پذیر تالقمه
byte addressable بایت ادرس پذیر
byte addressable بایت نشانی پذیر
content addressable addressing پردازندهای که از فضای ذخیره سازی انجمنی استفاده میکند
all points addressable mode حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
content addressable addressing محلی که آدرس آن محتوای آن و نه آدرس دیگری باشد
content addressable memory محتوای حافظه ادرس پذیر
content addressable addressing ثباتی که با توجه به محتوای آن ونه یک شماره یا آدرس محل دهی میشود
all points addressable graphics نگاره سازی نشان دهی به همه نقاط
content addressable addressing روش بازیابی داده که از بخشی از داده ونه آدرس آن استفاده میکند
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
i came across a word بکلمه ای برخوردم
say the word <idiom> علامت دادن
that is not the word for it لغتش این نیست
to keep to one's word درست پیمان بودن
to keep to one's word درپیمان خوداستواربودن
the last word سخن اخر
keep to one's word سر قول خود بودن
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
last word حرف اخر
last word اتمام حجت
last word بیان یا رفتار قاطع
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
May I have a word with you? ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
take my word for it قول مراسندبدانید
not a word of it was right یک کلمه انهم درست بود
to say a word حرف زدن
say a word سخن گفتن
say a word حرف زدن
the last word ک لام اخر
the last word سخن قطعی
to keep to one's word سرقول خودایستادن
word for word کلمه به کلمه
word for word تحت اللفظی
word for word طابق النعل بالنعل
in a word <idiom> به طور خلاصه
last word <idiom> نظر نهایی
keep one's word <idiom> سرقول خود بودن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
the last word حرف اخر
in a word خلاصه
in a word خلاصه اینکه مختصرا
in one word خلاصه
in one word خلاصه اینکه مختصرا
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to say a word سخن گفتن
word لفظ
word طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word مشابه 10721
word تعداد کلمات در فایل یا متن
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word واژه
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word گفتار
word واژه سخن
word حرف
word عبارت
word پیغام خبر
word قول
word عهد
word فرمان
word لغات رابکار بردن
word بالغات بیان کردن
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word for word <adv.> نکته به نکته
word for word <adv.> کلمه به کلمه
a word or two چند تا کلمه [برای گفتن]
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
upon my word به شرافتم قسم
word لغت
word کلمه
at his word بفرمان او
word اطلاع
at his word بحرف او
word for word <adv.> مو به مو
to send word خبردادن
word process ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word salad اشفته گویی
word salad سالاد کلمات
word square acrostic
word square جدول کلمات متقاطع
word count واژه شماری
word time زمان کلمه
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word wrap حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word wrap سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word of command فرمان انتصاب
word of honour قول شرف
word picture بیان یا شرح روشن
word and deed گفتاروکردار قول وفعل
word deafness واژه کری
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word order ترتیب واژه ها
word fluency سیالی واژگانی
word frequency بسامد واژگانی
word hoard لغت نامه
word length طول کلمه
word mark نشان کلمه
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word mark علامت کلمه
word of command فرمان نظامی
to send word پیغام دادن
word book کتاب لغت
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word book واژه نامه
word choice بیان
word choice کلمه بندی
word choice جمله بندی
A mans word is one . <proverb> یرف مرد یکى است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
word book کتاب لغت
word book قاموس
word book فرهنگ لغات
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word book دیکشنری
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
mum's the word <idiom> دهان قرص
word of mouth <idiom> از منبع موثق
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction اصلاحکلمه
swear-word کفر
swear-word ناسزا
swear-word فحش
four-letter word واژهی قبیح
four-letter word واژهیچهار حرفی
buzz word لغت بابروز
written word کلماتنوشتاری
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
word book لغت نامه
give someone one's word <idiom> قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
In what sense are you using this word ? این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
What is the meaning of this word ? معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Word of honor . قول شرف
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
He didnt say a word. یک کلام هم حرف نزد
buzz word رمز واژه
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
word length درازای کلمه
instruction word کلمه دستورالعمل
in word and deed درگفتارو عمل
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
his bare word قول خشک وخالی او
head word کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
half word نیم کلمه
ghost word کلمه غیرمصطلح
ghost word لغت غیر مستعمل
function word کلمه دستوری
full word کلمه کامل
full word تمام کلمه
double word کلمه مضاعف
introductory word کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
key word مفتاح
procedure word کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
one word sentence جمله تک واژهای
numeric word کلمه عددی
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word کلمه حافظه
machine word کلمه ماشین
loan word لغت اقتباسی
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
data word کلمه داده
word perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
cross word جدول لغز
abide by one's word سر قول خود ایستادن
word of mouth صدای کلمه شفاهی
word of mouth کلمات مصطلح
word processing پردازش کلمه
word-blindness واژه کوری
word blindness واژه کوری
code word کلمات رمزی
code word کلمه رمز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com