English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 105 (7 milliseconds)
English Persian
working classes طبقه کارگر
working classes مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
Other Matches
classes ردیف
classes گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classes طبقه
classes دسته
classes کلاس
classes زمره جور
classes نوع
classes طبقه بندی کردن رده
classes هماموزگان
classes رسته گروه
classes قشر
classes دانشپایه
classes رده
upper classes طبقه بالا
upper classes طبقه مرفه
upper classes وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
upper classes وابسته به طبقات بالای اجتماع
middle classes طبقه متوسط
lower classes طبقه پایین
middle classes طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
economic classes طبقات اقتصادی
lower classes طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
working mean میانگین مفروض
working مشغول کار
working کار کننده
working کارگر طرزکار
working فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working درست کار میکند
I'm working on it. دارم روش کار میکنم.
instead of working بجای اینکه او کار بکند
working استخراج
working conditions شرایط کار
working man کارگر افزارمند
working load بار کاربردی
working load بار مجاز
working fluid سیال متحرک
working capacity فرفیت کار
working fluid سیال عامل
working drawing طرح ونقشه کار
working day ساعت کار روزانه
working day روز کار
working capacity توانایی کار
working circuit مدار جریان کار
working area محوطهاستخراج
working paper ورقهء استخدام کارگر
working paper تعرفهء کار
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
I have been working here for years. سالهاست دراینجا کار می کنم
He was working like the devil. مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
working relationship رابطهکاریوحرفهای
working lead بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working storage انباره کاری
working storage حافظه کاری
working set مجموعه کاری
working set مجموعه دایر
working section قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
working sails بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working population جمعیت شاغل
working point نقطه فشار متوسط
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
working capacity سرمایه جاری
working capital سرمایه در گردش
i do not feel like working حال
hard working زحمت کش
hard working پرکار
furnace working طرزکار کوره
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working سردکاری
working stress تنش مجاز
working class مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working class طبقه کارگر
working party گروه کار
working parties گروه کار
working capital تنخواه گردان
i do not feel like working کار کردن ندارم
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
under ground working استخراج زیرزمینی
working angle زاویه موثر
metal working فلزکاری
in working condition کارکننده
working asset سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
working asset سرمایه کار
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
in working condition دایر
in good working order دایر
safe working load بارکاری مطمئن
it is in good working order خوب کار میکند
working pressure gauge استخراجدرجهفشار
metal working industry صنعت فلزکاری
hot working brass برنج قابل اهنگری
hot working die ابزار عملیات حرارتی
hot working steel فولاد عملیات حرارتی
working lead fluid سیال متحرک یا عامل
cold working property قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
it is in good working order دایر است
iron and steel working industry صنعت اهن و فولاد
super imposed working load بار مربوط به بهره برداری از بنا
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
Stress reduces an employee's working capacity' استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
With meager income . I am working all day for a mere pittance . با چندرغاز تمام روزکار می کنم
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com