Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
working section
قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
Other Matches
I'm working on it.
دارم روش کار میکنم.
working mean
میانگین مفروض
working
کار کننده
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
working
استخراج
working
مشغول کار
working
کارگر طرزکار
working
درست کار میکند
working
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working stress
تنش مجاز
working relationship
رابطهکاریوحرفهای
I have been working here for years.
سالهاست دراینجا کار می کنم
working drawing
طرح ونقشه کار
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
working day
روز کار
working day
ساعت کار روزانه
working conditions
شرایط کار
hard working
پرکار
hard working
زحمت کش
working circuit
مدار جریان کار
working area
محوطهاستخراج
working fluid
سیال عامل
working fluid
سیال متحرک
working storage
حافظه کاری
working set
مجموعه کاری
working set
مجموعه دایر
working sails
بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working population
جمعیت شاغل
working point
نقطه فشار متوسط
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
working paper
تعرفهء کار
working paper
ورقهء استخدام کارگر
working man
کارگر افزارمند
working load
بار کاربردی
working load
بار مجاز
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working
سردکاری
furnace working
طرزکار کوره
working lead
بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working storage
انباره کاری
working capacity
توانایی کار
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
working class
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working classes
طبقه کارگر
working classes
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
working asset
سرمایه کار
working asset
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
metal working
فلزکاری
working angle
زاویه موثر
under ground working
استخراج زیرزمینی
working class
طبقه کارگر
He was working like the devil.
مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
working capital
سرمایه در گردش
working capital
تنخواه گردان
i do not feel like working
حال
i do not feel like working
کار کردن ندارم
working party
گروه کار
in working condition
دایر
in working condition
کارکننده
working capacity
فرفیت کار
working capacity
سرمایه جاری
working parties
گروه کار
safe working load
بارکاری مطمئن
working lead fluid
سیال متحرک یا عامل
cold working property
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
in good working order
دایر
hot working brass
برنج قابل اهنگری
hot working die
ابزار عملیات حرارتی
hot working steel
فولاد عملیات حرارتی
metal working industry
صنعت فلزکاری
working pressure gauge
استخراجدرجهفشار
it is in good working order
دایر است
it is in good working order
خوب کار میکند
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
super imposed working load
بار مربوط به بهره برداری از بنا
The working (middle,upper)class.
طبقه کارگر (متوسط بالا )
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
With meager income . I am working all day for a mere pittance .
با چندرغاز تمام روزکار می کنم
section out
شکستن موج بطور ناهموار
t section
پروفیل " T "
t section
عضو " T "
section
گروه دایره
section
نیمرخ
section
شعبه
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
section
قسمت
section
بخش
section
جوخه
section
رسد
section
رسددریایی یا هوایی
section
قبضه توپ
section
بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
section
رسدتوپخانه
section
قطعه
section
دسته
section
برش
section
بره
section
مقطع
section
برشگاه
z section
پروفیل "زد"
section
بخش قسمت
section of valley
نیمرخ عرضی دره
trough section
مقطع ناودانی
section of dike
نیمرخ راه
section leader
فرمانده رسد یا جوخه
section hand
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
trenched section
فرم صندوقهای تو گود
staff section
بخش ستادی
trenched section
زیرگاه صندوقهای
transverse section
برش متقاطع
transverse section
مقطع عرضی
transition section
مقطع تبدیل
transversal section
برش عرضی
structural section
مقطع سازهای
standard section
پروفیل استاندارد
staff section
قطعات سمبه
staff section
قسمت ستادی دسته سمبه
weaving section
منطقه تقاطع
weaving section
منطقه همبری
section of a hazelnut
قسمتهایمختلففندوق
longitudinal section
برش طولی
rail section
بخشریل
section of a bulb
قسمتهایمختلفپیاز
radio section
بخشرادیو
pipe section
قسمتلوله
main section
قسمتاصلی
honeycomb section
شانهعسل
flotation section
بخششناور
dining section
قسمتغذاخوری
section of a log
قسمتهایمختلفکندهدرخت
section of a raspberry
قسمتهایمختلفتمشک
wing section
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
sagittal section
قسمتهایزیرشکم
build up section
مقاطع مرکب
ground section
بدنه و پیکر اصلی فرش
[که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
in the non-smoking section
در قسمت غیر سیگاری ها
black section
گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
wallet section
قسمتکیفپول
tip section
قسمتنوک
section of a walnut
قسمتهایمختلفگردو
section of a strawberry
قسمتهایمختلفتوتفرنگی
butt section
قسمتهدف
gauging section
برش اندازه گیری
cross section
رویه برش
cross section
مقطع
cross section
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section
نیمرخ عرضی
cross section
سطح مقطع
cross section
سطح مقطع موثر
cross section
برش عرضی
cross section
سطح مقطع عرضی
gauging section
مقطعی از کانال یا رودخانه که عمق اب یا سرعت اب اندازه گیری میشود
full section
برش کامل
extruded section
پروفیل اشترانق پرس
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
economic section
انتخاب سطح مقطع مناسب ازنظر اقتصادی
data section
بخش داده ها
crown section
برش در کلید قوس
cross section
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section
مقطع عرضی
base section
بخش اماد لجستیکی منطقه جلو
axial section
برش محوری
auxiliary section
برش کومکی
aircraft section
رسدهواپیمایی
aircraft section
قسمت هواپیمایی
air section
رسد هوایی
advance section
قسمت جلویی
advance section
قسمت مقدم در منطقه مواصلات
accessory of section
قسمتی از موتور که متعلقات روی ان نصب شود
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
beaded section
شیار برجسته روی گچ وچوب
control section
قسمت کنترل
control section
بخش کنترل
conic section
مقطع مخروطی
compact section
مقطع فشرده
coil section
مقطع بوبین
center section
بال میانی
built up section
مقاطع مرکب
box section
مقطع قوسی سکل
cross-section
سطح متقاطع
project section
بخش تهیه پروژه ها
rolled section
مقاطع نوردشده
root section
مقطع ریشه
regular section
پروفیل نرمال
rectangular section
مقطع مستطیلی
personnel section
قسمت پرسنلی
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
radial section
برش شعاعی
oblique section
مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد
oblique section
برش اریب
oblique section
مقطع مایل
overflow section
قسمت سر ریز سد
personnel section
کارگزینی
properties of section
خواص مقاطع تیرها
phantom section
خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
program section
بخش برنامه ها
project section
بخش تهیه طرحها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com