English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
chip off the old block <idiom> (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
Other Matches
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
mimicking <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
parenthood مقام والدین وفایف والدین
go ape <idiom> از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
common touch <idiom> با همه رفتار مناسب داشتن
get along with someone <idiom> رفتار خوب با کسی داشتن
equivalents همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalent همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
stereotyping یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
directory روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
directories روش اطمینان از اطلاعات مشابه و به روز فایلهای دو دایرکتوری مشابه در دو کامپیوتر
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
parent والدین
parents والدین
genitor والدین
removable برداشته شدنی
godparent والدین تعمیدی
parricides قاتل والدین
parenticide قاتل والدین
parent والدین منشاء
parricide قاتل والدین
godparents والدین تعمیدی
parental مربوط به والدین
foster parents والدین خوانده
in loco parentis به جای والدین
irremovable برداشته نشدنی ثابت
warped surface سطح تاب برداشته
stepparent والدین غیر صلبی
stepparents والدین غیر صلبی
A big load was taken off my back. بار سنگینی از دوشم برداشته شد
the murder is out پرده از روی کار برداشته شد
He wants to bite off more than he can chew. لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
o bey your parents والدین خودرا اطاعت کنید
parent بعنوان والدین عمل کردن
the fish smacks of the tin ماهی بوی حلبی را برداشته است
phototype کلیشهای که از عکس برداشته شده است
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
atrip لنگر از زمین برداشته امادهء حرکت
removability ناپایداری امادگی برای برداشته شدن
bound barrel لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
homogonous تولید کننده اولاد شبیه به والدین
hidden momentum of population growth سبب گستردگی والدین اینده میشود
portions سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
portion سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
irremovability حالت چیزی یا کسی که از جای خود برداشته نشود
incurved تو گذاشته
baby-minder شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
included تو گذاشته تو مانده
of ripe years پابسن گذاشته
in pawn گرو گذاشته
new laid تازه گذاشته
new-laid تازه گذاشته
An investigation has already been instigated. قدم اول برای بررسی پیش از این برداشته شده بود .
war head قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
stay behind نیروی جا گذاشته شده
access panel پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
He is through ( done ) with politics . سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
quartus چهارمی شخص گذاشته وبارقم
I am wearing my hat at an angle . کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
on sale در معرض فروش گذاشته شده
I have pledged ( staked ) my reputation on it . شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
e f t a (european free trade association فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
specific devise زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
markers علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
He had a cigar between his lips . یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
spot shot ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
gingall یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
lipping قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
plate mark طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
fly speck گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
succeeding spot نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
dog cart یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
music stands میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
anchor block بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
ostensorium فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
slush funds بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
aweigh تازه لنگر برداشته دارای لنگر اویزان
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
foot block قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
hallmark عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
monstrance فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
ostensory فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
hallmarks عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
lutine bell زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
liquidity perference جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
persiennes یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
quantum meruit کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
net ball یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
mortgage property مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
fallow بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
similar مشابه
lossy compression مشابه 6-23
elementary مشابه
semblable مشابه
analogous مشابه
quasi مشابه
allo مشابه
alike <adj.> مشابه
corresponding مشابه
akin <adj.> مشابه
related <adj.> مشابه
similar <adj.> مشابه
homogeneous مشابه
resembling <adj.> مشابه
like <adj.> مشابه
prints مشابه 7861
incorrectly مشابه 5078
recovery مشابه 8398
recoveries مشابه 8398
EXNOR مشابه 3826
product group کالاهی مشابه
printed مشابه 7861
syntax مشابه 9817
print مشابه 7861
manipulation مشابه 6208
organizes مشابه 7186
organize مشابه 7186
organising مشابه 7186
organises مشابه 7186
word مشابه 10721
ultra- مشابه 10327
electronic مشابه 3510
peripheral مشابه 7489
equaled مشابه بودن
equaling مشابه بودن
equalled مشابه بودن
equalling مشابه بودن
equals مشابه بودن
kips مشابه 5677
inductions مشابه 5128
equal مشابه بودن
launching مشابه 5747
reconfigure مشابه 8375
worded مشابه 10721
quantize مشابه 8181
equivalent برابر مشابه
uncommitted logic array مشابه 10328
fields مشابه 4036
equivalents برابر مشابه
launch مشابه 5747
launched مشابه 5747
launches مشابه 5747
induction مشابه 5128
bridging مشابه 1361
MHS مشابه 6444
field مشابه 4036
fielded مشابه 4036
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com