English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 304 (15 milliseconds)
English Persian
badger :سربسر گذاشتن
badgered :سربسر گذاشتن
badgering :سربسر گذاشتن
badgers :سربسر گذاشتن
Search result with all words
deposit : ته نشین کردن گذاشتن
deposit کنار گذاشتن
deposit به حساب بانک گذاشتن
deposit ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposits : ته نشین کردن گذاشتن
deposits کنار گذاشتن
deposits به حساب بانک گذاشتن
deposits ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
file صف درپرونده گذاشتن
filed صف درپرونده گذاشتن
shelf در تاقچه گذاشتن
shelf کنار گذاشتن
scale مقیاس گذاشتن
auction حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions حراج کردن بمزایده گذاشتن
give بمعرض نمایش گذاشتن
gives بمعرض نمایش گذاشتن
giving بمعرض نمایش گذاشتن
put گذاشتن
puts گذاشتن
putting گذاشتن
cut عبور کردن گذاشتن
cuts عبور کردن گذاشتن
seal صحه گذاشتن
seals صحه گذاشتن
leave گذاشتن
leave به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leaving گذاشتن
leaving به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
prime چاشنی گذاشتن
primed چاشنی گذاشتن
primes چاشنی گذاشتن
cup فنجان گذاشتن
cupped فنجان گذاشتن
cups فنجان گذاشتن
reserve کنار گذاشتن
reserves کنار گذاشتن
reserving کنار گذاشتن
trust امانت گذاشتن
trust ودیعه گذاشتن
trusted امانت گذاشتن
trusted ودیعه گذاشتن
trusts امانت گذاشتن
trusts ودیعه گذاشتن
queue در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing در صف گذاشتن در صف ایستادن
queues در صف گذاشتن در صف ایستادن
overlay جای گذاشتن
overlaying جای گذاشتن
overlays جای گذاشتن
rate نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
rates نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
ground کار گذاشتن یا مستقرکردن
credit ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credited ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credits ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
corner گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
mislaid جا گذاشتن
mislay جا گذاشتن
mislaying جا گذاشتن
mislays جا گذاشتن
washout باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
debit در ستون بدهی گذاشتن
debit به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited در ستون بدهی گذاشتن
debited به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting در ستون بدهی گذاشتن
debiting به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits در ستون بدهی گذاشتن
debits به حساب بدهی کسی گذاشتن
space فاصله گذاشتن
spaces فاصله گذاشتن
price قیمت گذاشتن
prices قیمت گذاشتن
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
envelop درلفاف گذاشتن
enveloped درلفاف گذاشتن
enveloping درلفاف گذاشتن
envelops درلفاف گذاشتن
place گذاشتن
places گذاشتن
placing گذاشتن
in :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- :درمیان گذاشتن جمع کردن
chop کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
chopped کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
strip حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
drop پشت سر گذاشتن حریف دو
dropped پشت سر گذاشتن حریف دو
dropping پشت سر گذاشتن حریف دو
drops پشت سر گذاشتن حریف دو
Other Matches
endwise سربسر
totally سربسر
endways سربسر
from stem to stern ازیک سربسر دیگر
break even analysis تجزیه و تحلیل نقطه سربسر
break even point نقطه سربسر سطحی از تولیدکه در ان سطح کل درامدبنگاه با کل هزینه ان برابربوده و سود بنگاه صفر است
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
letting گذاشتن
apostrophize گذاشتن
lay گذاشتن
to take in تو گذاشتن
lays گذاشتن
to trample on گذاشتن
load گذاشتن
question answer در صف گذاشتن
loads گذاشتن
to run in تو گذاشتن
lets گذاشتن
infiltrates گذاشتن
infiltrating گذاشتن
take in تو گذاشتن
ti turn in تو گذاشتن
infiltrate گذاشتن
placement گذاشتن
to lay it on with a trowel گذاشتن
placements گذاشتن
misplace جا گذاشتن
to pickle a rod for گذاشتن
infiltrated گذاشتن
let گذاشتن
run home جا گذاشتن
inculcated پا گذاشتن
inculcating پا گذاشتن
inculcate پا گذاشتن
getting on in years پا به سن گذاشتن
inculcates پا گذاشتن
teasing سر به سر گذاشتن
To be gettingh on in years. پا به سن گذاشتن
go on <idiom> گذاشتن
saluted احترام گذاشتن
salute احترام گذاشتن
benches نیمکت گذاشتن
begueath به ارث گذاشتن
bench نیمکت گذاشتن
embeds کار گذاشتن
embed کار گذاشتن
enframe درقاب گذاشتن
invests سرمایه گذاشتن
investing سرمایه گذاشتن
invested سرمایه گذاشتن
fix کار گذاشتن
fixes کار گذاشتن
salutes احترام گذاشتن
saluting احترام گذاشتن
coop درقید گذاشتن
cupel در بوته گذاشتن
cuple در بوته گذاشتن
dew ret زیرشبنم گذاشتن
emplace کار گذاشتن
enchase در نگین گذاشتن
encradle درگهواره گذاشتن
enshrine درزیارتگاه گذاشتن
flyblow تخم گذاشتن
four horsemen جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
cleck تخم گذاشتن
cloisters درصومعه گذاشتن
invest سرمایه گذاشتن
leather چرم گذاشتن به
embarks درکشتی گذاشتن
embarking درکشتی گذاشتن
embarked درکشتی گذاشتن
parcels دربسته گذاشتن
embark درکشتی گذاشتن
bilk گذاشتن از پرداخت
instal کار گذاشتن
cloister درصومعه گذاشتن
mortgages گرو گذاشتن
installing کار گذاشتن
installs کار گذاشتن
traced اثر گذاشتن
trace اثر گذاشتن
salve ضماد گذاشتن
exposing بی پناه گذاشتن
exposes بی پناه گذاشتن
parcel دربسته گذاشتن
traces اثر گذاشتن
install کار گذاشتن
suspends مسکوت گذاشتن
mortgaging گرو گذاشتن
mortgage گرو گذاشتن
point نوک گذاشتن
bank در بانک گذاشتن
banks در بانک گذاشتن
suspend مسکوت گذاشتن
expose بی پناه گذاشتن
respects احترام گذاشتن به
mouthed در دهان گذاشتن
mouthing در دهان گذاشتن
mouths در دهان گذاشتن
strand تنها گذاشتن
suspending مسکوت گذاشتن
strands تنها گذاشتن
hang up معوق گذاشتن
hang-up معوق گذاشتن
mouth در دهان گذاشتن
cramps درقید گذاشتن
cramp درقید گذاشتن
respect احترام گذاشتن به
tip نوک گذاشتن
tipping نوک گذاشتن
Welsh کلاه گذاشتن
shutter پرده گذاشتن
shutters پرده گذاشتن
handle دسته گذاشتن
handles دسته گذاشتن
hang-ups معوق گذاشتن
to set a trap تله گذاشتن
window dress بنمایش گذاشتن
To trample on justice . To be unfair. پا روی حق گذاشتن
To grow a beard . ریش گذاشتن
To grow a mustache . سبیل گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone. سر بسرکسی گذاشتن
To discriminate . To make a distinction . فرق گذاشتن
let loose <idiom> آزاد گذاشتن
look up to <idiom> احترام گذاشتن به
pull the wool over someone's eyes <idiom> سربه سر گذاشتن
put in (time) <idiom> وقت گذاشتن
set (someone) up <idiom> یه جای گذاشتن
welch کلاه گذاشتن
walk out on قال گذاشتن
vowelize واکه گذاشتن
to set down بزمین گذاشتن
to set one's seal to صحه گذاشتن
to sow mines مین گذاشتن
to stand sentinel نگهبان گذاشتن در
to take in a reef بادبان را تو گذاشتن
to take ship درکشتی گذاشتن
trepass پافرا گذاشتن
trig علامت گذاشتن
underact از کار کم گذاشتن
undercharge کم خرج گذاشتن در
underpricing کم قیمت گذاشتن
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
to put down فرو گذاشتن
to invent stories صفحه گذاشتن
to spin yarns صفحه گذاشتن
make an impression تاثیر گذاشتن
give as a pledge گرو گذاشتن
intube در لوله گذاشتن
lacevi یراق گذاشتن
lagvt سرپوش گذاشتن
lay away کنار گذاشتن
line out با خط علامت گذاشتن
over run زیر پا گذاشتن
overtop عقب گذاشتن
oviposit تخم گذاشتن
pigged بچه گذاشتن
pignus گرو گذاشتن
inshrine درمزار گذاشتن
incase etc در لفاف گذاشتن
incase etc در جعبه گذاشتن
put in pledge گرو گذاشتن
grow a beard ریش گذاشتن
hand down به ارث گذاشتن
high tender به مزایده گذاشتن
hold in respect احترام گذاشتن به
hypothecate گرو گذاشتن
hypothecate به رهن گذاشتن
imbark در کشتی گذاشتن
impawn گرو گذاشتن
impignorate رهن گذاشتن
impignorate گرو گذاشتن
put aside کنار گذاشتن
to set by کنار گذاشتن
to lay anegg تخم گذاشتن
to lay aside کنار گذاشتن
to lay it on with a trowel کار گذاشتن
to leave a margin حاشیه گذاشتن
to leave off کنار گذاشتن
to make a for دردسترس گذاشتن
to put a way کنار گذاشتن
to put by کنار گذاشتن
to put in pledge گرو گذاشتن
to put up forsale بمزایده گذاشتن
to put up to a بمزایده گذاشتن
to keep in d. امانت گذاشتن
to have the heels of any one کسیرادردوعقب گذاشتن
to hang up معوق گذاشتن
put on rudder سکان گذاشتن
put out to interest به بهره گذاشتن
put up to auction به مزایده گذاشتن
putting a condition شرط گذاشتن
regulater قاعده گذاشتن
set down بزمین گذاشتن
to beat back عقب گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com