English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7 milliseconds)
English Persian
block اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
Other Matches
bloc جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
blocs جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
variables شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
variable شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
locals متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
local متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
sake بمنظور
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
consolidation ادغام دو یاچند موسسه
volte face چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
throw in towel پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
volte-face چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
mergers یکی شدن دو یاچند شرکت
merger یکی شدن دو یاچند شرکت
ligature دو یاچند حرف متصل بهم
freight release بارنامه بمنظور اعلام دریافت هزینه حمل
To crouch . قوز کردن ( از روی ترس یا بمنظور اختفاء )
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
futures قرارداد معامله سهام یا کالا بمنظور تحویل در اینده
speculative demand for money تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
consumer advertising تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
target diving شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
dogfights جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
dogfight جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
waggonette گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
capacitor intel filter شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
holding company شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
zeeman پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
bulb angle جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
alliances اتحاد
incorporation اتحاد
unions اتحاد
togetherness اتحاد
integrity اتحاد
federative اتحاد
conferderation اتحاد
league اتحاد
consolidation اتحاد
identity اتحاد
accretion اتحاد
leagues اتحاد
unity اتحاد
federal اتحاد
solidarity اتحاد
alliance اتحاد
injunction اتحاد
confederation اتحاد
identities اتحاد
confederations اتحاد
injunctions اتحاد
union اتحاد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lohmannizing غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
defensive league اتحاد دفاعی
marriages یگانگی اتحاد
sodality اتحاد یگانگی
unions اتحاد واتفاق
unifiable قابل اتحاد
union اتحاد اتحادیه
coalitions اتحاد موقتی
unions اتحاد اتحادیه
coalition اتحاد موقتی
marriage یگانگی اتحاد
unions اتحاد سازش
union اتحاد واتفاق
diphthongs اتحاد دو صوت
diphthong اتحاد دو صوت
union اتحاد سازش
ties اتحاد وابستگی
tie اتحاد وابستگی
monetary convention اتحاد ارزی
military convention اتحاد نظامی
monetary convention اتحاد پولی
confederacy اتحاد پیوند
syneresis اتحاد دو حرف
associations معاشرت اتحاد
disunity عدم اتحاد
association معاشرت اتحاد
confederacies اتحاد پیوند
Soviet Union اتحاد شوروی
mathematical identity اتحاد ریاضی
consolidation ترکیب اتحاد
unitive موجد اتحاد
unison اتحاد اتفاق
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
voters عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
nosegay دسته گل یایک دسته علف
misalliance اتحاد وائتلاف نامناسب
unionists هواخواه اتحاد و یگانگی
synoeky اتحاد واتفاق الحاق
leagues اتحاد متحد کردن
pentarchy اتحاد پنج حکومت
spirit de corps روح یگانگی و اتحاد
bands دستهء موسیقی اتحاد
unionist هواخواه اتحاد و یگانگی
league اتحاد متحد کردن
solidarity بهم پیوستگی [اتحاد]
band دستهء موسیقی اتحاد
slurring خط اتحاد لکه ننگ
slur خط اتحاد لکه ننگ
synoecy اتحاد واتفاق الحاق
triumvir عضو اتحاد سه گانه
slurs خط اتحاد لکه ننگ
slurred خط اتحاد لکه ننگ
pan americanism طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
post union اتحاد پستی بین المللی
Soviet هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
Soviets هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
pentarchy اتحاد پنج نیرو یاپنج حس
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
referring to a document استناد به مدرک خاصی
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
reliance on a document استناد به مدرک خاصی
particularism دلبستگی بمرام خاصی
particularity بستگی بعقاید خاصی
integration یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
misjoinder اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
meanest معنی ومفهوم خاصی داشتن
interspecific واقع در بین دستههای خاصی
interspecies واقع در بین دستههای خاصی
mean معنی ومفهوم خاصی داشتن
meaner معنی ومفهوم خاصی داشتن
dialects نسخه خاصی از یک زبان کامپیوتر
dialect نسخه خاصی از یک زبان کامپیوتر
stockists فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
stockist فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
special administration اداره قسمت خاصی از ترکه
laic شخص که علم خاصی را نداند
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
attitudinize حالت خاصی بخود گرفتن
stylize به روش یا سبک خاصی دراوردن
intonate بااهنگ خاصی ادا کردن
intonate با لحن خاصی تلفظ کردن
blinded آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
facies منطقه مناسب رشدحیوان یانبات خاصی
specifies جنبه خاصی قائل شدن برای
selective آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
blinds آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
specify جنبه خاصی قائل شدن برای
specifying جنبه خاصی قائل شدن برای
selectively آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
for no p reason بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
variable geometry engine موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
sig علاقمند به یک نرم افزاریاسخت افزار خاصی هستند
putting ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
dedicated کامپیوتری که فقط برای مقصود خاصی است
attachment وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
dd name برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
puts ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
put ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
doctrinaire کسی که تابع دکترین خاصی است اصولی
toneme لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
dedicated برنامه یا تابع یا سیستمی که برای استفاده خاصی است
code سیستم علامتها و اعداد و حروف که فضای خاصی دارد
doped قطعهای که به آن ماده شیمیایی خاصی اضافه شده است
locals که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
case law رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
demarche عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
integral وسیله جانبی یا طرح خاصی که در سیستم نصب شده است
engine بخشی از بسته نرم افزاری که تابع خاصی را انجام میدهد
local که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
epicyclic transmission یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
trooping دسته دسته شدن
streams of people دسته دسته مردم
shoals of people دسته دسته مردم
trooped دسته دسته شدن
troop دسته دسته شدن
regiments دسته دسته کردن
group دسته دسته کردن
sects دسته دسته مذهبی
sect دسته دسته مذهبی
sort دسته دسته کردن
scores of people دسته دسته مردم
groups دسته دسته کردن
regiment دسته دسته کردن
sorts دسته دسته کردن
sorted دسته دسته کردن
assort دسته دسته کردن
distribute دسته دسته کردن
in detail مفصلا دسته دسته
windrow دسته دسته کردن
they came in bands دسته دسته امدند
assort دسته دسته شدن
classify دسته دسته کردن
terrane طبقه سنگی که روی ان نوع سنگ خاصی تشکیل شده باشد
area بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com