Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
middling
اجناس مختلف از درجه متوسط
Other Matches
average degree of polymerization
درجه متوسط بسپارش
intermediate temperature
درجه حرارت متوسط
heterosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان ساختار و وزن مولکولی متوسط گازهای تشکیل دهنده مختلف است
list price
فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
isotheral line
خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسط انها 000 نشان داده میشود
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
chart
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charts
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charting
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
fractional
اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
systems analysis
ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
selectable
مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
blocage
[بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
symbiosis
همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
heterogeneous network
سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
fdm
انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
vortex separation
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
paint program
نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocate
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
functions
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
bussing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
buses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bus
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequencies
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequency
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous
مختلف الجنس و مختلف النوع
goods
اجناس
good
اجناس
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
profile
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiled
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiling
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
substandard goods
اجناس بنجل
Fake articles.
اجناس تقلبی
culls
رد شده
[اجناس]
rejects
رد شده
[اجناس]
culls
مانده
[اجناس]
yard goods
اجناس ذرعی
rejects
مانده
[اجناس]
category
طبقه اجناس
closed stock
اجناس ذخیره
dry goods
اجناس خشک
ware
جنس اجناس
wares
جنس اجناس
mace greff
خریدار اجناس مسروقه
import duties
گمرک اجناس وارداتی
d. of goods
تحویل کالا یا اجناس
scrapbooks
دفتر اجناس اوراق
closed stock
اجناس انبارشده ثابت
scrapbook
دفتر اجناس اوراق
avoirdupois weight
اوزان و مقیاسات اجناس
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
five and ten
مغازه اجناس ارزان قیمت
packinghouse
محل بسته بندی اجناس
white sale
فروش ملافه و اجناس ذرعی
packingplant
محل بسته بندی اجناس
location survey
بازرسی در جای اجناس درانبار
cost analysis
تجزیه و تحلیل قیمت اجناس
avoirdupois
مقیاس وزن اجناس سنگین
highways
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highway
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
The goods in this shop could not be flogged.
اجناس این مغازه باد کرده
pay load
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
this shope has a well assorted(I'll-assorted)stock.
اجناس این مغازه جور ( ناجور )است
hunting design
طرح شکارگاهی
[این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class
درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation
درجه ارتفاع درجه بلندی
third class
درجه سوم بلیط درجه 3
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
decollate
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
mark up
نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
well assorted
جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
brevet
درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
stockpile
پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling
پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled
پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiles
پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
import duties
حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
location audit
تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
master at arms
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
meant
متوسط
intermediate
متوسط
tolerable
متوسط
medium
متوسط
moderating
متوسط
moderates
متوسط
life expectancies
سن متوسط
moderated
متوسط
mediums
متوسط
moderate
متوسط
life expectancy
سن متوسط
mediocre
متوسط
modal
متوسط
modals
متوسط
average
متوسط
average
حد متوسط
average limit of ice
حد متوسط یخ
mesne
متوسط
averaged
متوسط
mean
متوسط
meaner
متوسط
osculant
متوسط
meanest
متوسط
averages
حد متوسط
intermedial
متوسط
averaging
متوسط
averaging
حد متوسط
averaged
حد متوسط
averages
متوسط
medium gravle
شن متوسط
on the a
بطور متوسط
medially
بطورمیانه یا متوسط
medium voltage
ولتاژ متوسط
mean life
عمر متوسط
medium scale
در مقیاس متوسط
mean time
ساعت متوسط
medial
میانه متوسط
average output
محصول متوسط
mean income
درامد متوسط
mean velocity
سرعت متوسط
mean variation
تغییر متوسط
secondarily
بطور متوسط
medium carbon steel
فولادباکربن متوسط
mean stress
خستگی متوسط
medium cloud
ابرهای متوسط
mean speed
سرعت متوسط
medium artillery
توپخانه متوسط
mean value
مقدار متوسط
mean price
قیمت متوسط
middle price
قیمت متوسط
mean time
زمان متوسط
moderate speed
سرعت متوسط
monthly average
متوسط ماهیانه
mid range
برد متوسط
mediterranean sea
بحر متوسط
midway
متوسط میانجی
life expectancies
عمر متوسط
median gray
خاکستری متوسط
median income
درامد متوسط
medium frequency
بسامد متوسط
average price
قیمت متوسط
average life
عمر متوسط
average latency
تاخیر متوسط
averagly
بطور متوسط
average depth
عمق متوسط
average latency
رکود متوسط
average input
نهاده متوسط
average flow
جریان متوسط
average expense
هزینه متوسط
average efficiency
بازده متوسط
average discharge
بده متوسط
girder bridge
پل بیلی متوسط
average deviation
انحراف متوسط
intermediate contrast
تغایر متوسط
average payment
پرداخت متوسط
averagely
بطور متوسط
average voltage
ولتاژ متوسط
average product
محصول متوسط
average product
تولید متوسط
average productivity
بازدهی متوسط
average return
بازده متوسط
average yield
بازده متوسط
average revenue
درامد متوسط
average speed
سرعت متوسط
average total cost
هزینه متوسط کل
average value
مقدار متوسط
average variable cost
هزینه متوسط
intermediate high voltage line
خط فشار متوسط
intermediate hurdle
مانع متوسط
intermediate lampholder
سر پیچ متوسط
middle class
طبقه متوسط
par
میزان متوسط
halftones
رنگ متوسط
halftone
رنگ متوسط
duffers
بازیگر متوسط
duffer
بازیگر متوسط
medium wave
موج متوسط
m.f.
بسامد متوسط
m.f.
فرکانس متوسط
mean chord
وتر متوسط
mean daily
متوسط روزانه
mean depth
عمق متوسط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com