Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English
Persian
contango
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
Other Matches
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
passages
انتقال از حالتی به حالت دیگر
passage
انتقال از حالتی به حالت دیگر
transposition
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
bridges
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridged
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridge
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
giro
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giros
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
detaching
انتقال دادن
detaches
انتقال دادن
detach
انتقال دادن
shift
انتقال دادن
demise
انتقال دادن
transfer
انتقال دادن
transported
انتقال دادن
transporting
انتقال دادن
transports
انتقال دادن
shifted
انتقال دادن
transferring
انتقال دادن
deliveries
انتقال دادن
carry
انتقال دادن
delivery
انتقال دادن
transfers
انتقال دادن
shifting
انتقال دادن
transport
انتقال دادن
shifts
انتقال دادن
carrying
انتقال دادن
alienate
انتقال دادن
geared
انتقال دادن
gears
انتقال دادن
alienates
انتقال دادن
gear
انتقال دادن
alienating
انتقال دادن
evocate
انتقال دادن
carried
انتقال دادن
carries
انتقال دادن
to carry over
انتقال دادن
carry over
انتقال دادن
notary office
دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
blotters
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
blotter
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office
دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
shuttle
نقل و انتقال دادن
shuttles
نقل و انتقال دادن
shift fire
انتقال اتش دادن
redeployed
نقل و انتقال دادن
shift fire
انتقال دادن اتش
shift
انتقال تیر دادن
shuttled
نقل و انتقال دادن
tables
به جدولی انتقال دادن
switch fire
انتقال تیر دادن
tabled
به جدولی انتقال دادن
shifts
انتقال تیر دادن
tabling
به جدولی انتقال دادن
redeploy
نقل و انتقال دادن
moves
تغییردادن انتقال دادن
moved
تغییردادن انتقال دادن
redeploying
نقل و انتقال دادن
move
تغییردادن انتقال دادن
shifted
انتقال تیر دادن
redeploys
نقل و انتقال دادن
demise
انتقال دادن مال
table
به جدولی انتقال دادن
assignment
ماموریت دادن انتقال افهار
conducts
انتقال دادن رهبری کردن
conducting
انتقال دادن رهبری کردن
carry over
انتقال به صفحه بعد دادن
assignments
ماموریت دادن انتقال افهار
conducted
انتقال دادن رهبری کردن
assigned
انتقال دادن وواگذار کردن
assigning
انتقال دادن وواگذار کردن
assigns
انتقال دادن وواگذار کردن
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
demise
انتقال دادن مال با وصیت
conduct
انتقال دادن رهبری کردن
remise
انتقال دادن گذشت کردن
make over
انتقال دادن دوباره ساختن
to make over
انتقال دادن دوباره ساختن
assign
انتقال دادن وواگذار کردن
negotiated
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate
وارد معامله شدن انتقال دادن
deliveries
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
delivery
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
induction station
دفتر استخدام دفتر پذیرش
to rub a thing in
چیز دیگر دادن
clerical
دفتری
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
book debts
بدهی دفتری
clerical jobs
مشاغل دفتری
white-collar
کارمند دفتری
book value
بهای دفتری
white collar
کارمند دفتری
book value
ارزش دفتری
exchanges
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged
دادن چیزی به جای چیز دیگر
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
intruder
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanging
دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruders
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
clerical test
ازمون امور دفتری
civilian internee information bureau
دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
substituted
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substitute
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimposing
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimposes
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
interpolated
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
secretariats
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
clerk
کارمند دفتری فروشنده مغازه
secretariat
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
office grapevine
سخن چینی
[در دفتری یا شرکتی]
clerks
کارمند دفتری فروشنده مغازه
the desk
کار دفتری یا ادبی یاروحانی
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
journalize
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
minnesota clerical aptitude test
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
transhipment
انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment
انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
I am just a pen – pusher .
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
duty roster
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
backslash
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
blitter
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
current maturity
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
shift keys
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift key
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
office automation
خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com