Dictiornary-Farsi | اقدام جبران کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
counter-measure	اقدام جبران کننده
counter-measures	اقدام جبران کننده


Other Matches

originator	اقدام کننده پیام
originators	اقدام کننده پیام
compensator	جبران کننده
compensative	جبران کننده
indemnificatory	جبران کننده تاوانی
compensating coil	پیچک جبران کننده
compensating magnets	اهنربای جبران کننده
compensating transformer	مبدل جبران کننده
offset	جبران کردن جبران
offsetting	جبران کردن جبران
esteem	اقدام
actionless	بی اقدام
actions	اقدام
emprise	اقدام
interventions	اقدام
enforcement	اقدام
intervention	اقدام
enterprises	اقدام
enterprise	اقدام
action	اقدام
proceeding	اقدام
moves	اقدام
ploys	اقدام
procedure	اقدام
ploy	اقدام
move	اقدام
moved	اقدام
actions	کار اقدام
to take measures	اقدام کردن
regular procedure	اقدام قانونی
the needful	اقدام لازم
measure of prevention	اقدام احتیاطی
initial movement	نخستین اقدام
precaution	اقدام احتیاطی
deal with	اقدام کردن
to bend effort	اقدام کردن
actions	فعل اقدام
precautions	اقدام احتیاطی
action	فعل اقدام
intercommunion	اقدام مشترک
appropriate action	اقدام مقتضی
countermeasure	اقدام متقابل
expediency	اقدام مهم
counteraction	اقدام متقابل
measure	درجه اقدام
expedience	اقدام مهم
operation immediate	اقدام سریع
start out	اقدام کردن
in hand	در دست اقدام
demarche	اقدام سیاسی
to take steps	اقدام کردن
preparation	اقدام مقدماتی
preparations	اقدام مقدماتی
to take of a	اقدام کردن
action	کار اقدام
emprize	اقدام کردن
action at low	اقدام قانونی
counter-measures	اقدام متقابل
it wasprologue to the nextmove	اقدام بعدبود
enterprises	اقدام کردن
enterprises	قدرت اقدام
under way	دردست اقدام
counter-measure	اقدام متقابل
double action	اقدام دوجانبه
legal action	اقدام قانونی
proceed	اقدام کردن
action statement	دستورالعمل اقدام
action for cancellation	اقدام به ابطال
action for cancellation	اقدام به لغو
deals	اقدام کردن
protective measure	اقدام حمایتی
enterprise	قدرت اقدام
proceed with deliberations	اقدام به مذاکره
proceeded	اقدام کردن
enterprise	اقدام کردن
social action	اقدام اجتماعی
deal	اقدام کردن
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
adventurism	اقدام به کاری کردن
to start out to do something	اقدام بکاری کردن
ventures	اقدام بکارمخاطره امیز
greenlight	اجازه حرکت و اقدام
venture	اقدام بکارمخاطره امیز
with measured step	با اقدام مناسب [سنجیده]
venture	اقدام یا مبادرت کردن به
it was an incorrect procedure	یک اقدام غلطی بود
memorandum	اقدام به یادداشت کند
to put in hand	دایرکردن اقدام کردن
venturing	اقدام یا مبادرت کردن به
venturing	اقدام بکارمخاطره امیز
ventures	اقدام یا مبادرت کردن به
measure	اندازه اقدام پیشگیری
ventured	اقدام یا مبادرت کردن به
ventured	اقدام بکارمخاطره امیز
action for avoidance	اقدام برای لغو
enterprise	امرخطیر اقدام مهم
proceed	اقدام کردن پرداختن به
It is in progress. It is under way.	دردست اقدام است
memorandums	اقدام به یادداشت کند
memoranda	اقدام به یادداشت کند
enterprises	امرخطیر اقدام مهم
enterprise	اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprises	اقدام به اجرای قوانین کردن
exigent	محتاج به اقدام یا کمک فوری
execution for debt	اقدام برای طلب وصول
do the necessary	اقدام لازم بعمل اورید
pushful	متهور در اقدام بکارهای مهم
to play at	خواهی نخواهی اقدام کردن
how shall we proceed	چگونه باید اقدام کرد
to proceed against a person	اقدام بر علیه کسی زدن
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
zction for dammages	اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergency	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to act in self-defence	دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
dilettantism	اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
cross that bridge when you come to it <idiom>	[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
emergencies	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct.	برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
to take action to prevent [stop] such practices	اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
prohibition	حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
compensator	جبران گر
amends	جبران
quid pro quo	جبران
recovery	جبران
compensatory amount	جبران
recoupment	جبران
reprisals	جبران
reprisal	جبران
recvery	جبران
recoveries	جبران
remedies	جبران
offset	جبران
compensation	جبران
restitution	جبران
satisfaction	جبران
offsetting	جبران
remedying	جبران
compensations	جبران
remedy	جبران
quid pro quos	جبران
making up	جبران
atonement	جبران
reparation	جبران
remedied	جبران
back	جبران ازعقب
recovery	استرداد جبران
compensations	جبران خسارت
compensations	جبران کردن
expiated	جبران کردن
requite	جبران کردن
expiate	جبران کردن
reciprocates	جبران کردن
backs	جبران ازعقب
solatium	جبران خسارت
reciprocated	جبران کردن
dispenser cathode	کاتد جبران گر
reciprocate	جبران کردن
expiates	جبران کردن
recoupable	قابل جبران
compensations	جبران تهاتر
recoveries	وصول جبران
irreparable	جبران ناپذیر
recoveries	استرداد جبران
satisfying	جبران کردن
satisfy	جبران کردن
recovery	وصول جبران
satisfies	جبران کردن
expiating	جبران کردن
overcompensation	جبران مفرط
redress	جبران خسارت
compensate	جبران کردن
makeup time	زمان جبران
compensates	جبران کردن
irretrievability	جبران ناپذیری
make up for	جبران کردن
make up	جبران کردن
atoning	جبران کردن
make good	جبران کردن
irrecoverable	جبران ناپذیر
live down <idiom>	جبران خطاواشتباه
irreparableness	جبران ناپذیری
redresses	جبران کردن
compensation	جبران کردن
compensable	قابل جبران
compensation	جبران تهاتر
redress	جبران کردن
redressed	جبران خسارت
compensation	جبران خسارت
redressed	جبران کردن
redresses	جبران خسارت
recompense	جبران تلافی
retrieved	جبران کردن
reparation	جبران غرامت
retrieve	جبران کردن
recompense	جبران عوض
recuperating	جبران کردن
recuperates	جبران کردن
recuperated	جبران کردن