English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
Other Matches
officially از طریق اداری
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
stockpiles ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpile ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
dump انبار موقتی زاغه مهمات انبار
metabolize دگرگون کردن از طریق متابولیزم
interfaces وصل کردن از طریق رابط
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
interface وصل کردن از طریق رابط
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
illumination by reflection روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
lay up دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
build-up پر کردن انبار
warehouses انبار کردن
warehouse انبار کردن
stashed انبار کردن
imburse انبار کردن
stashing انبار کردن
reservedness انبار کردن
stashes انبار کردن
yard انبار کردن
deep freeze انبار کردن
yards انبار کردن
stash انبار کردن
build up پر کردن انبار
stock piling انبار کردن
storage انبار کردن
build-ups پر کردن انبار
deep freezes انبار کردن
ensile انبار کردن
store اندوختن انبار کردن
storing اندوختن انبار کردن
hoarding انبار کردن پول
store-rooms جای انبار کردن
tendering لطیف کردن انبار
stock piling ذخیره کردن در انبار
garnered انبار کردن انباشتن
garner انبار کردن انباشتن
tenderest لطیف کردن انبار
tendered لطیف کردن انبار
dump مخزن انبار کردن
garners انبار کردن انباشتن
store-room جای انبار کردن
tender لطیف کردن انبار
warehouse انبار کردن مخزن
store room جای انبار کردن
garnering انبار کردن انباشتن
ware room انبار کردن مخزن
hoardings انبار کردن پول
warehouses انبار کردن مخزن
caged storage انبار کردن به طریقه محصور
block storing انبار کردن بارهای قوال
to lay down wine شراب را انبار کردن یا جادادن
assignment of space تخصیص جا برای انبار کردن اماد
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
stowage حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
x site سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
intensive cultivation اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
stow انبار کردن بار کردن
stowing انبار کردن بار کردن
stows انبار کردن بار کردن
stowed انبار کردن بار کردن
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
honey combing روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
inhibiting اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
HyperTerminal برنامه ارتباطی که در ویندوز وجود دارد و به کاربر امکان صدا کردن کامپیوتر راه دور از طریق مودم و فایلهای ارتباطی میدهد
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
graphics پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
custodial record پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
stock number شماره فنی انبار شماره انبار
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
formal اداری
bureaucrats اداری
administrative اداری
bureaucrat اداری
executory اداری
departmental اداری
administerial اداری
official اداری
to what extent <adv.> به چه طریق
via از طریق
way طریق
how از چه طریق
in what way <adv.> به چه طریق
how far <adv.> به چه طریق
vi'a prep از طریق
tao طریق
administrative law قوانین اداری
office building ساختمان اداری
unofficial غیر اداری
administrative channels مجاری اداری
administrative law حقوق اداری
administrative movement حرکت اداری
administrative net شبکه اداری
administrative march راهپیمایی اداری
officialism سیستم اداری
official communications مکاتبات اداری
office work کار اداری
bureau هیئت اداری
a white collar job کار اداری
prefectoral وابسته به اداری
prefectorial وابسته به اداری
prefecture حوزه اداری
administratively بطور اداری
administrative order دستور اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
administrative publications نشریات اداری
administrative channels طرق اداری
administrative services قسمتهای اداری
administrative command یکان اداری
bureaus هیئت اداری
overhead gharges هزینه اداری
administrative flight هواپیمای اداری
office hours ساعات اداری
office computer کامپیوتر اداری
administrative flight پرواز اداری
management expenses مخارج اداری
malfeasance خطای اداری
administrative command فرماندهی اداری
administrative services خدمات اداری
administrative escort ناو اداری
paperwork تشریفات اداری
red tape فرمالیته اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
departmentally ازلحاظ اداری
administrative budget بودجه اداری
service element عنصر اداری
office chair مبل اداری
office chair صندلی اداری
bureaucreat گماشته اداری
business hours ساعت اداری
circular letter بخشنامه اداری
circular letter نامه اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administration building ساختمان اداری
officialdom سیستم اداری
bureaucrat مامور اداری
administration building قسمت اداری
bureaucrats مامور اداری
by payment از طریق پرداخت
similite بهمان طریق
hereditarily به طریق ارث
roads طریق خیابان
dy drawing lots به طریق قرعه
just as well <adv.> به همان طریق
available by در دسترس از طریق .....
road طریق خیابان
noway به هیچ طریق
in no wise بهیچ طریق
equally <adv.> به همان طریق
officers مامور کارمند اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
general administration cost هزینه عمومی اداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
officer مامور کارمند اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
officialism رسمیت مقررات اداری
service echelon رده اداری و خدماتی
office swivel chair صندلی گردان اداری
placeman صاحب منصب اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
bureaucratic وابسته به امور اداری
key personnels کادر اداری اصلی
provisional order دستور موقت اداری
deck department قسمت اداری ناو
by tender از طریق مزایده یا مناقصه
by acceptance از طریق قبولی نویسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com