Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
video game
بازی دیدنی
video games
بازی دیدنی
Other Matches
seeable
دیدنی
to look in
دیدنی
visible
دیدنی
visiting
دیدنی
visitable
دیدنی
visually
دیدنی
visuals
دیدنی
visual
دیدنی
callers
دیدنی کننده
frequent visiting
دیدنی مکرر
caller
دیدنی کننده
visual arts
هنرهای دیدنی
inspectional
نظری دیدنی
an early visit
دیدنی بموقع
frequent visiting
دیدنی زیاد
to drop in
اتفاقا دیدنی کردن
duty call
دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
scenic attractions
جاذبه های دیدنی
morning call
دیدنی بعداز فهر
perceivable
مشاهده کردنی دیدنی
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
spectacular
منظره دیدنی نمایش غیر عادی
spectaculars
منظره دیدنی نمایش غیر عادی
to go places
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
to wait
کردن دیدنی کردن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
set the score
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
gaming
بازی
home
بازی
solitaire
تک بازی
homes
بازی
solitaires
تک بازی
patulousness
بازی
slackness
بازی
sportiveŠetc
بازی کن
dibasic
دو بازی
plain dealing
بازی
game
بازی
falconine
بازی
partie
بازی
fun
بازی
action
بازی
plays
بازی
clearance
بازی
basics
بازی
played
بازی
play
بازی
basic
بازی
watermanship
اب بازی
grey hound
سگ بازی
hopscotch
بازی لی لی
actions
بازی
openness
بازی
playing
بازی
handout
نوبت بازی
hustles
بازی هشیارانه
tricking
شعبده بازی
chicanery
حیله بازی
power games
بازی قدرتی
hustle
بازی هشیارانه
chicaneries
حیله بازی
bandying
چوگان بازی کچ
hustled
بازی هشیارانه
stanza
بخشی از بازی
tricksy
بازی کن خنده کن خنده و بازی کن
skiing
اسکی بازی
cogs
حقه بازی
trickiness
حقه بازی
rugby
بازی رگبی
factionalism
فرقه بازی
handouts
نوبت بازی
cages
بازی بسکتبال
cage
بازی بسکتبال
pederasty or pae
بچه بازی
polo
چوگان بازی
cog
حقه بازی
trapze
بند بازی
sporting
بازی دوست
tricked
شعبده بازی
trick
شعبده بازی
power game
بازی قدرتی
golfing
بازی گلف
hustling
بازی هشیارانه
dib
تیله بازی
tooth clearance
بازی دندانه
paraphrased
بازی با الفاظ
play-acted
تو بازی رفتن
play-acted
بازی کردن
play-act
تو بازی رفتن
play-act
بازی کردن
party politics
حزب بازی
footballer
فوتبال بازی کن
footballers
فوتبال بازی کن
jiggery-pokery
حقه بازی
holdouts
خودداری از بازی
holdout
خودداری از بازی
gimmickry
حقه بازی
Frisbees
بازی با فریزبی
Frisbee
بازی با فریزبی
child's play
بازی کودکان
fence
شمشیر بازی
play-acting
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
paraphrases
بازی با الفاظ
paraphrasing
بازی با الفاظ
play on words
<idiom>
بازی با کلمات
rink
میدان یخ بازی
rink
یخ بازی کردن
rinks
میدان یخ بازی
rinks
یخ بازی کردن
football
بازی فوتبال
footballs
بازی فوتبال
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
twiddle
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
twiddles
بازی کردن
twiddling
بازی کردن
play-acts
تو بازی رفتن
fences
شمشیر بازی
child's play
بچه بازی
playfully
با خنده و بازی
speculation
سفته بازی
full-time
09 دقیقه بازی
charade
نوعی بازی
hanky-panky
حقه بازی
hanky-panky
روباه بازی
double
بازی دوبل
doubled
بازی دوبل
playthings
اسباب بازی
wargaming
بازی جنگ
doubled up
بازی دوبل
fencing
ششمشیر بازی
bandied
چوگان بازی کچ
bandies
چوگان بازی کچ
pantomimes
لال بازی
pantomime
لال بازی
wordplay
بازی با لغات
job stick
دسته بازی
hanky panky
حقه بازی
plaything
اسباب بازی
whoredom
فاحشه بازی
skating
اسکیت بازی
paperwork
کاغذ بازی
firework
آتش بازی
fireworks
اتش بازی
bonfire
اتش بازی
bonfires
اتش بازی
play-acting
تو بازی رفتن
gaming
قمار بازی
war game
بازی جنگ
monkey business
کچلک بازی
bandy
چوگان بازی کچ
four handed game
بازی چهارنفره
halt back
میان بازی کن
hanky panky
روباه بازی
radial play
بازی شعاعی
hard game
بازی دشوار
radial play
بازی عرضی
harlepuinade
حقه بازی
headhunting
خشونت در بازی
headwork
با سر بازی کردن
quiot
لیس بازی
hocus pocus
حقه بازی
hocus pocus
ورودحقه بازی
hopscotch
بازی اکرودوکر
quackery
حقه بازی
indirection
دغل بازی
pyrotechny
فن اتش بازی
half time
نیمه بازی
red tapery
قرطاس بازی
half back
میان بازی کن
free handedness
دست بازی
free play
بازی ازاد
game ball
توپ بازی
game cycle
دوره بازی
game of chance
بازی قمار
game plan
استراتژی بازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com