English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
English Persian
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
Other Matches
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
stow away مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
steamboat قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
flight coordination هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
zapping حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapped حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
explode گسترده کردن
explodes گسترده کردن
exploding گسترده کردن
exploded گسترده کردن
splays باز کردن گسترده
splay باز کردن گسترده
splayed باز کردن گسترده
splaying باز کردن گسترده
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
endurance حداکثرتوان پرواز یا حرکت
final heading سمت پرواز یا حرکت نهایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
flight پرواز کردن
fly پرواز کردن
kite پرواز کردن
to launch into the air پرواز کردن
aviate پرواز کردن
kites پرواز کردن
to take wing پرواز کردن
take off پرواز کردن
to take off پرواز کردن
to ban from flying قدغن کردن پرواز
fly پرواز کردن پریدن
planing صاف کردن پرواز
planes صاف کردن پرواز
plane صاف کردن پرواز
to impose [place] a flying ban قدغن کردن پرواز
planed صاف کردن پرواز
formate بصورت صف یاستونی پرواز کردن
take off برداشتن پرواز کردن هواپیما
glides پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided پرواز کردن بدون نیروی موتور
take off جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
glide پرواز کردن بدون نیروی موتور
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
hovering پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
glide path مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
get off حرکت کردن عزیمت کردن
behaves سلوک کردن حرکت کردن
behaved سلوک کردن حرکت کردن
behave سلوک کردن حرکت کردن
behaving سلوک کردن حرکت کردن
treks کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
inflight reliability تامین هواپیما در حین پرواز امنیت پرواز
have way on حرکت کردن
moves حرکت کردن
moved حرکت کردن
move حرکت کردن
get under way حرکت کردن
waggling حرکت کردن
waggles حرکت کردن
waggled حرکت کردن
inch حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
sail حرکت کردن
waggle حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
sailed حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
departure حرکت کردن
departures حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
sailings حرکت کردن
whir حرکت کردن
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
imbark باکشتی بودن
embarcation حمل باکشتی
embarcation عزیمت باکشتی
waterline خط بر خورد اب باکشتی
B register 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
lugs سنگین حرکت کردن
lugging سنگین حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
jink بسرعت حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
larrup سنگین حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
underway در حال حرکت کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
ranges سیر و حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
lugged سنگین حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
lug سنگین حرکت کردن
sail با نازوعشوه حرکت کردن
to sail a sea باکشتی عبورکردن ازدریا
shippable قابل حمل باکشتی
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
zooms با صدای وزوز حرکت کردن
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
shuffling این سو وان سو حرکت کردن
shuffles این سو وان سو حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
zoomed با صدای وزوز حرکت کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
to flounce حرکت تند و ناگهانی کردن
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
hulks باسنگینی ورخوت حرکت کردن
hulk باسنگینی ورخوت حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
proceeded رهسپار شدن حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
wriggling حرکت کرم وار کردن
wriggles حرکت کرم وار کردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
slugged مثل حلزون حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com