English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (17 milliseconds)
English Persian
stabilised به حالت موازنه در اوردن
stabilises به حالت موازنه در اوردن
stabilising به حالت موازنه در اوردن
stabilize به حالت موازنه در اوردن
stabilized به حالت موازنه در اوردن
stabilizes به حالت موازنه در اوردن
Other Matches
strike a balance موازنه بدست اوردن
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
dish rag حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
counterbalances موازنه
counterbalance موازنه
counterbalanced موازنه
balance موازنه
equilibrium موازنه موازنه
equilibrium موازنه
equilibrator موازنه
equilibration موازنه
balances موازنه
equilibrist طرفدارسیاست موازنه
balance of trade موازنه تجاری
balancing reservoir حوض موازنه
material balance موازنه مواد
compensating reservoir حوض موازنه
compensation level تراز موازنه
libratory موازنه کننده
compensation point نقطه موازنه
equilibrium موازنه و تعادل
equilibrate موازنه کردن
charge balance موازنه بار
adverse balance موازنه منفی
balances of payments موازنه پرداختها
trade balance موازنه تجاری
to strike a balance موازنه دراوردن
to rule off موازنه کردن
counterbalance موازنه کردن
trade balance موازنه تجارتی
counterbalanced موازنه کردن
counterbalances موازنه کردن
mass balance موازنه جرم
active balance موازنه مثبت
balance of payments موازنه پرداختها
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
stabilized بحالت موازنه دراوردن
balance موازنه تتمه حساب
stabilizes بحالت موازنه دراوردن
balance موازنه کردن تعادل
balances موازنه کردن تعادل
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
balance موازنه صورت وضعیت
balances موازنه تتمه حساب
balances موازنه صورت وضعیت
stabilised بحالت موازنه دراوردن
stabilises بحالت موازنه دراوردن
stabilize بحالت موازنه دراوردن
balanced reaction واکنش موازنه شده
stabilising بحالت موازنه دراوردن
birling مسابقه موازنه روی تیرشناور در اب
skid fin باله موازنه در هواپیمای دوباله
mercantilism سیاست موازنه بازرگانی کشور
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
deficit کسر موازنه کمبود سرمایه
deficits کسر موازنه کمبود سرمایه
balance of international payment موازنه پرداختهای بین المللی
poise وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
english hand balance بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
marginal case حالت نهائی حالت حدی
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
favorable balance of trade موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
swan scale تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
candlesticks بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
roadwheel arm بازوی چرخ جاده اهرم موازنه شنی
long run equilibrium موازنه بلند مدت قیمتها قیمت عادی
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
favourble balance of trade تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
voltage balance موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
equiponderate موازنه کردن هم وزن کردن
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
leavens ور اوردن
immigrating اوردن
immigrates اوردن
go for اوردن
to bring in to line در صف اوردن
run short کم اوردن
immigrated اوردن
immigrate اوردن
cataracts اب اوردن
leavening ور اوردن
cataract اب اوردن
to put in remembrance اوردن
bring in اوردن
compliance بر اوردن
ascites اب اوردن
classicize در اوردن
stretch کش اوردن
stretches کش اوردن
leaven ور اوردن
stretched کش اوردن
bring back پس اوردن
bringing اوردن
procuring اوردن
procures اوردن
procured اوردن
brings اوردن
procure اوردن
bring اوردن
run out of کم اوردن
fetched اوردن
fetches اوردن
inductility اوردن
fetch اوردن
temper حالت
self حالت
temperaments حالت
manner حالت
cases حالت
attitudes حالت
expressions حالت
expression حالت
make حالت
tempered حالت
if حالت
makes حالت
tempers حالت
moods حالت
mood حالت
temperament حالت
phases حالت
phased حالت
phase حالت
stance حالت
estate حالت
estates حالت
disposition حالت
case حالت
situation حالت
situations حالت
grain حالت
attitude حالت
unexpressive بی حالت
stances حالت
idiocrasy حالت
stating حالت
fettle حالت
queasiness حالت قی
status حالت
postured حالت
predicament حالت
ill conditioned بد حالت
glass eyed بی حالت
posture حالت
line condition حالت خط
postures حالت
feverishness حالت تب
posturing حالت
febricity حالت تب
condition حالت
states حالت
state حالت
state- حالت
pyreticosis حالت تب
predicaments حالت
stated حالت
disentangling از گیر در اوردن
cure عمل اوردن
salivated خدو اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com