Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English
Persian
begotten
تولید کرده
Search result with all words
generator
ای که برنامههای جدید طبق قوانین یا مشخصات ای که کاربر تنظیم کرده است تولید میکند
generators
ای که برنامههای جدید طبق قوانین یا مشخصات ای که کاربر تنظیم کرده است تولید میکند
goal
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goals
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
adobe
شرکت نرم افزاری که محصولات Acrobat و ATM و PostScript را تولید کرده است
flexowriter
علامت تجارتی نوعی ماشین ابتدایی که برای تولید نوارکاغذی منگنه شده از داده هایی که از یک صفحه کلیدوارد شده اند استفاده می کرده است
originate answer
مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
Other Matches
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
tumid
<adj.>
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
gelid
یخ کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
puff pastry
پف کرده
infusions
دم کرده
unconsciously
غش کرده
souffle
پف کرده
souffles
پف کرده
unconscious
غش کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
soufflTs
پف کرده
beastby
کرده
bloat
پف کرده
bouffant
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
off the trail
پی گم کرده
infusion
دم کرده
shots
اصابت کرده
ghi
کره اب کرده
shot
اصابت کرده
farthingale
دامن پف کرده
ghee
کره اب کرده
gets
کسب کرده
fucate
رنگ کرده
getting
کسب کرده
fubsy
قوز کرده
fecit
درست کرده
fretty
اماس کرده
get
کسب کرده
hidden
پنهان کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
painted
رنگ کرده
deep-rooted
ریشه کرده
let it be done
کرده شود
grown-up
رشد کرده
grown-ups
رشد کرده
fried
سرخ کرده
tumid
اماس کرده
they have done their work
را کرده اند
nodular
ورم کرده
inveterate
ریشه کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
carpeted
فرش کرده
overage
کم رشد کرده
testate
وصیت کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
knotted
ازدحام کرده
self taught
تحصیل کرده
smoothfaced
صاف کرده
ventricular
باد کرده
tumescent
ورم کرده
warm infusion
چیز دم کرده
indrawn
جذب کرده
bunged up
باد کرده
began
شروع کرده
blown
ورم کرده
iced ppa
خنک کرده
in flower
شکوفه کرده
intumescent
باد کرده
wedded
ازدواج کرده
tinned
قوطی کرده
restrained
لگام کرده
intumescent
اماس کرده
inwrought
از تو کار کرده
it is very easily done
کرده میشود
airless
گرفته یا دم کرده
full-grown
رشدکامل کرده
full grown
رشدکامل کرده
decorated
زینت کرده
farcie
دلمه کرده
clarified
صاف کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
deep rooted
ریشه کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
sawn
اره کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
tumid
<adj.>
ورم کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
rooted
ریشه کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
mistaken
اشتباه کرده
swollen
ورم کرده
strained
صاف کرده
grown
رشد کرده
billowy
باد کرده
beheld
مشاهده کرده
pulled
خشک کرده
bendon
نیت کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
blubbery
ورم کرده
baggily
بطورباد کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
whey
شیرچرخ کرده
chose
انتخاب کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
picked
پاک کرده
refined
تمیز کرده
distent
ورم کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
unruffled
ارام کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
enrooted
ریشه کرده
farci
دلمه کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
protuberant
باد کرده
educated
تحصیل کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
risen
طلوع کرده
iced
خنک کرده
purified
پاک کرده
fled
فرار کرده
sweated
عرق کرده
swollen
اماس کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
self educated
پیش خودتحصیل کرده
self-educated
پیش خودتحصیل کرده
tumid
ورم کرده متورم
turgescent
باد کرده پرطمطراق
magdalen or lene
فاحشه توبه کرده
tumescent
اماس کرده اماسیده
trigmous
سه بار عروسی کرده
frying
گوشت سرخ کرده
school drop out
ترک تحصیل کرده
saute
در روغن سرخ کرده
ranker
افسر سربازی کرده
married
عروسی کرده متاهل
stum
اب انگورتازه درخم کرده
the tribes are all up
طغیان کرده اند
newlywed
تازه ازدواج کرده
they are on strike
اعتصاب کرده اند
fries
گوشت سرخ کرده
fry
گوشت سرخ کرده
shaveling
ادم اصلاح کرده
broiled meat
گوشت سرخ کرده
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
Now you are picking on me.
حالادیگر به من بند کرده ای
forgotten
فراموش کرده یا شده
The door is jammed.
در گیر کرده است.
angrier
ورم کرده دژم
angriest
ورم کرده دژم
angry
ورم کرده دژم
i am f.caught
عجب گیری کرده ام
borne
تحمل کرده یاشده
ingrained
دیرینه ریشه کرده
cultured
مهذب تحصیل کرده
made up
مصنوعی بزک کرده
grenadine
مرغ دلمه کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
foreseen
پیش بینی کرده
made-up
مصنوعی بزک کرده
fresco a wall
دیوار سفید کرده را
begun
شروع کرده یا شده
de-
کرده را خنثی کردن
cecils
قیمه سرخ کرده
clerisy
طبقه تحصیل کرده
cowslip tea
گل گاو زبان دم کرده
cursed with porerty
نفرین کرده به گدایی
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
you are mistaken
اشتباه کرده اید
a fried sausage
یک سوسیس سرخ کرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com