English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
speed حالت شانس خوب داشتن
speeding حالت شانس خوب داشتن
speeds حالت شانس خوب داشتن
Other Matches
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
convexly حالت محدب داشتن
concavity حالت مقعر داشتن
statehood حالت ایالتی داشتن
defensiveness حالت دفاعی داشتن
springs حالت فنری داشتن
spring حالت فنری داشتن
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
foreground سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
odds شانس
luck شانس
handsel شانس
fortune شانس
fortunes شانس
chances شانس
chancing شانس
chanced شانس
chance شانس
unlucky girl آدم بد شانس
unlucky fellow آدم بد شانس
jinx شانس نیاوردن
(not a) snowball's chance in hell <idiom> بد شانس مطلق
fortunate خوش شانس
jinxes شانس نیاوردن
jinxes ادم بد شانس
jinx ادم بد شانس
fall on feet <idiom> شانس آوردن
fortuity قضا وقدر شانس
press (push) one's luck <idiom> به شانس بستگی داد
(not a) ghost of a chance <idiom> حتی یک شانس کوچکی
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
oblique case حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
cook one's goose <idiom> شانس کسی رااز اوگرفتن
To hit a wining streak. شانس آوردن ( درقمار وغیره )
casualism اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
Fortunately I wasnt hurt. شانس آوردم . طوریم نشد
printed کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
plebeianism حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternates تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
help any one . برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
new deal <idiom> تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
spoiler تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
uart قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming حالت دهی در حالت سرد
spectrality حالت طیفی حالت شبحی
marginal case حالت نهائی حالت حدی
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time. شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید.
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
posture حالت
if حالت
expression حالت
expressions حالت
status حالت
unexpressive بی حالت
make حالت
postured حالت
ill conditioned بد حالت
makes حالت
postures حالت
posturing حالت
febricity حالت تب
queasiness حالت قی
pyreticosis حالت تب
glass eyed بی حالت
temper حالت
tempered حالت
tempers حالت
idiocrasy حالت
self حالت
cases حالت
case حالت
predicament حالت
manner حالت
fettle حالت
disposition حالت
situation حالت
situations حالت
attitude حالت
attitudes حالت
estates حالت
estate حالت
feverishness حالت تب
predicaments حالت
line condition حالت خط
grain حالت
temperaments حالت
states حالت
phases حالت
phase حالت
stance حالت
state- حالت
temperament حالت
stances حالت
moods حالت
phased حالت
mood حالت
state حالت
condition حالت
stating حالت
stated حالت
subalternation حالت تبعی
tangency حالت جیبی
supervisor state حالت نظارت
storminess حالت توفانی
tangency حالت مماس
subjectivism حالت نظری
master mode حالت راهبر
mentation حالت دماغی
milkiness حالت شیری
substantiality حالت اساسی
state- دولتی حالت
steady state حالت دائمی
mode indicator نشانگر حالت
cases موضوع حالت
nebulosity حالت غباری
aplomb حالت عمودی
stationary state حالت ایستاده
state vector بردار حالت
state of war حالت مخاصمه
state of stress حالت تنش
state of siege حالت محاصره
case موضوع حالت
domesticity حالت اهلی
miriness حالت باطلاقی
mopishly با حالت افسرده
steady state حالت پایا
steady state حالت ثابت
multiplex mode حالت تسهیم
nebulosity حالت گازی
nebulosity حالت ابری
state of rest حالت ساکن
the needle حالت عصبانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com