Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
corner-brace
حایل کوتاه
Other Matches
braced
حایل
partition
حایل
partitions
حایل
fender
حایل
obstructor
حایل
saddles
حایل
becket
حایل
saddle
حایل
saddled
حایل
brace
حایل
curved brace
حایل منحنی
covers
حایل شدن
coverings
حایل شدن
cover
حایل شدن
buffer state
دولت حایل
shore
تیر چوبی حایل
shores
تیر چوبی حایل
obstructions
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstruction
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
fender
بالشتک حایل بین طناب و محل مهار یا قایق دیگر
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
pigmies
کوتاه
pygmies
قد کوتاه
pigmy
قد کوتاه
pygmy
کوتاه
pygmies
کوتاه
liliputian
قد کوتاه
dumpy
کوتاه
synoptic
کوتاه
miniatures
کوتاه
pygmy
قد کوتاه
puny
قد کوتاه
stunts
کوتاه
miniature
کوتاه
dwarfish
کوتاه
stunting
کوتاه
of short duration
کوتاه
stunt
کوتاه
scut
دم کوتاه
little
کوتاه
short
کوتاه
stockier
کوتاه
shorter
کوتاه
short
<adj.>
کوتاه
down
کوتاه
curt
<adj.>
کوتاه
concise
<adj.>
کوتاه
shortest
کوتاه
fleeting
<adj.>
کوتاه
pigmies
قد کوتاه
succinct
<adj.>
کوتاه
concise
کوتاه
succinct
کوتاه
low
کوتاه
bas relif
کوتاه
pigmy
کوتاه
stockiest
کوتاه
stocky
کوتاه
curtal
کوتاه
chip shot
ضربه کوتاه
short precision
دقت کوتاه
shuffle
گام کوتاه
chitchat
صحبت کوتاه
bunny hop
پرش کوتاه
shuffled
گام کوتاه
by pass
اتصال کوتاه
chiton
قبای کوتاه
britches
شلوار کوتاه
an incomprehensive report
گزارش کوتاه
novelettes
داستان کوتاه
unabridged
کوتاه نشده
novelette
داستان کوتاه
short stories
داستان کوتاه
short story
داستان کوتاه
shuffling
گام کوتاه
shuffles
گام کوتاه
apophthegm
گفتار لب و کوتاه
coatee
دامن کوتاه
abridge
کوتاه کردن
basso relief
برجسته کوتاه
brachydactyly
کوتاه انگشتی
breeks
شلوار کوتاه
term paper
رساله کوتاه
clipping
کوتاه کردن
scurried
مسابقه کوتاه
scurries
مسابقه کوتاه
scurry
مسابقه کوتاه
scurrying
مسابقه کوتاه
lie down
استراحت کوتاه
lie-down
استراحت کوتاه
stag
کوتاه کردن
stags
کوتاه کردن
bas relief
برجسته کوتاه
truncating
کوتاه کردن
curtails
کوتاه کردن
truncate
کوتاه کردن
truncated
کوتاه کردن
truncates
کوتاه کردن
bas-relief
برجسته کوتاه
bas-reliefs
برجسته کوتاه
idyll
قصیده کوتاه
idylls
چکامه کوتاه
idylls
قصیده کوتاه
short wave
موج کوتاه
short haul
خط سیر کوتاه
short-haul
خط سیر کوتاه
short-circuit
اتصال کوتاه
short-circuits
اتصال کوتاه
idyll
چکامه کوتاه
curt
کوتاه ومختصر
pygmy
ادم کوتاه قد
aphorism
سخن کوتاه
aphorisms
سخن کوتاه
low
کوتاه دون
abbreviated
کوتاه شده
shortening
کوتاه شدگی
poop
صدای کوتاه
poops
صدای کوتاه
pigmies
ادم کوتاه قد
pygmies
ادم کوتاه قد
short-wave
موج کوتاه
short time
کوتاه مدت
wool of short staple
پشم نخ کوتاه
mini-skirt
دامن کوتاه
mini-skirts
دامن کوتاه
short-list
فهرست کوتاه
short-listed
فهرست کوتاه
short-listing
فهرست کوتاه
short-lists
فهرست کوتاه
tutu
دامن کوتاه
tutus
دامن کوتاه
To back down .
کوتاه آمدن
drop in
<idiom>
دیدار کوتاه
whiffet
سوت یا پف کوتاه
vamp
جوراب کوتاه
shortening in
کوتاه کردن
shortwave
موج کوتاه
spontoon
نیزه کوتاه
steep taper
مخروط کوتاه
stichomythia
مکالمات کوتاه
strop
طناب کوتاه
to cut short
کوتاه کردن
to fall short
کوتاه امدن
to look in
کوتاه کردن
truncation
کوتاه سازی
tunicle
لباس کوتاه
undersize
اندازه کوتاه
briefly
<adv.>
بصورت کوتاه
compendiously
<adv.>
بصورت کوتاه
simply stated
به بیان کوتاه
in the short run
در کوتاه مدت
brief description
شرح کوتاه
dwarf gallery
دالان کوتاه
curtly
<adv.>
بصورت کوتاه
short test bar
میله کوتاه
conte
داستان کوتاه
hare sighted
کوتاه بین
hide bound
کوتاه فکر
idyl
چکامه کوتاه
idyl
قصیده کوتاه
intrim
کوتاه مدت
jog trot
یورتمه کوتاه
knurly
کوتاه قد کوتوله
let us be brief
کوتاه کنیم
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
lop sided
کوتاه و بلند
low frequency wave
موج کوتاه
mackinaw
کت کوتاه و سنگین
half timber
الوار کوتاه
half pint
کوتاه تر از مقدارمتوسط
correption
کوتاه کردن
cutty sark
دامن کوتاه
cut off
کوتاه کردن
detruncate
کوتاه کردن
detruncation
کوتاه شدگی
draw in
کوتاه شدن
easy term
کوتاه مدت
epigrammatical
کوتاه ونیشدار
escopet
قرابینه کوتاه
escopette
قرابینه کوتاه
fubsy
کوتاه وکلفت
gnomical
کوتاه لب نویس
manakin
ادم کوتاه قد
manikin
ادم کوتاه قد
short drop
دراپ کوتاه
short period
دوره کوتاه
short return
برگشت کوتاه
short run
کوتاه مدت
short run
مدت کوتاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com