Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
English
Persian
innovation
حرکت جدید
innovations
حرکت جدید
Search result with all words
tabulate
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
Web crawler
نرم افزاری که درهر صفحه وب جدید در اینترنت حرکت میکند و یک اندیس پایه روی محتوای هرصفحه ایجاد میکند
Other Matches
rehyphenation
تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
imagism
مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
installs
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installing
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
up-to-date
جدید
unprecedented
جدید
up to date
جدید
new-
جدید
novels
جدید
new
جدید
newest
جدید
novel
جدید
unprecedentedly
جدید
newer
جدید
recent
جدید
maiden
جدید
modern
جدید
maidens
جدید
postulancy
جدید الورودی
neophytes
جدید الایمان
neophyte
جدید الایمان
proselyte
جدید الایمان
modern system
نظام جدید
postulant
جدید الورود
fresh target
هدف جدید
newfound
جدید الاکتشاف
new deal
سیاست جدید
neoteric
جدید تازه
neogenesis
تولید جدید
reorganization
صورت جدید
It's not new.
جدید نیست.
new deal
قرار جدید
modern physics
فیزیک جدید
the new testament
عهد جدید
reprint
چاپ جدید
modern
جدید مدرن
probes
اکتشاف جدید
modern sector
بخش جدید
revisions
چاپ جدید
probe
اکتشاف جدید
New Year
سال جدید
neologism
واژه جدید
recent development
بسط جدید
neologisms
واژه جدید
probed
اکتشاف جدید
reprinted
چاپ جدید
reprints
چاپ جدید
freshman
جدید الورود
revision
چاپ جدید
reprinting
چاپ جدید
freshmen
جدید الورود
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
bounding overwatch
حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
quadrature encoding
سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
involucrum
تشکیل استخوان جدید
neoplatonism
مکتب افلاطونیون جدید
acclimating
به اب و هوای جدید خو گرفتن
rehoused
بخانه جدید رفتن
neoanthropic
شبیه انسان جدید
reseat
صندلی جدید دادن
neoanthropic
وابسته به انسان جدید
rehousing
بخانه جدید رفتن
acclimated
به اب و هوای جدید خو گرفتن
ultramodern
خیلی جدید متجدد
acclimate
به آب و هوای جدید خو گرفتن
restore
برگرداندن به وضعیت جدید
restored
برگرداندن به وضعیت جدید
restores
برگرداندن به وضعیت جدید
restoring
برگرداندن به وضعیت جدید
neo
پیشوند بمعنی جدید
neo-
پیشوند بمعنی جدید
rehouses
بخانه جدید رفتن
rehouse
بخانه جدید رفتن
kakapo
طوطی زلاند جدید
acclimates
به اب و هوای جدید خو گرفتن
reseated
صندلی جدید دادن
drafts
بازیگر جدید تیم
imagism
مکتب شعر جدید
resurfaced
لایهی جدید افزودن
on the bandwagon
<idiom>
مشهوریت گروه جدید
resurfaces
لایهی جدید افزودن
used
آنچه جدید نیست
forwarding address
آدرس پستی جدید
currencies
جدید بودن نقشه
currency
جدید بودن نقشه
draft
بازیگر جدید تیم
resurface
لایهی جدید افزودن
reseats
صندلی جدید دادن
drafted
بازیگر جدید تیم
reseating
صندلی جدید دادن
bring some new facts to light
<idiom>
کشف حقایق جدید
one nails drives another
غم جدید غم کهنه را بر از یاد
maori
قبایل مائوری زلاند جدید
rename
دادن نام جدید به فایل
granfather file
یک طرح حفافتی که در ان سه فایل جدید
renames
دادن نام جدید به فایل
developments
توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
renaming
دادن نام جدید به فایل
released
قراردادن محصول جدید دربازار
acclimation
اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
zelanian
Zeland New وابسته به زلاند جدید
analysis
یات هزینههای محصول جدید
epoch
اغاز فصل جدید عصر
epochs
اغاز فصل جدید عصر
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
development
توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
releases
قراردادن محصول جدید دربازار
infanticide
قاتل بچه جدید الولاده
installations
تنظیم سیستم کامپیوتر جدید
neology
استعمال واژه یااصطلاح جدید
natality
تعداد زایش وموالید جدید
demotic
وابسته بحروف جدید هیروگلیفی
The new bI'll was ratified. Unanimously.
لایحه جدید باتفاق آراءتصویب شد
renamed
دادن نام جدید به فایل
kiwi
نوعی مرغ زلاند جدید
kiwis
نوعی مرغ زلاند جدید
neoplatonic
وابسته به فلسفه افلاطونی جدید
New Testament
کتب عهد جدید مسیحیان
newfound
جدید الاختراع تازه پیداشده
precursors
ماده متشکله جسم جدید
installation
تنظیم سیستم کامپیوتر جدید
cenogenesis
ایجاد میشود نسل جدید
release
قراردادن محصول جدید دربازار
precursor
ماده متشکله جسم جدید
stabile
بدون حرکت بی حرکت
neolith
الت سنگی مربوط به عصرحجر جدید
This is the site for a new scool .
اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
The new road is 40 miles long .
جاده جدید 40 میل طول دارد
prescientific
مربوط بدوره قبل از علوم جدید
upgrading
قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
upgrades
قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
acclimated
به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
research
توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
acclimating
به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
acclimates
به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
upgraded
قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
upgrade
قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
receptee
افرادپذیرفته شده جدید یا افرادجدیدی یکان
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
updated
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
technologically
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
launch
قرار دادن محصول جدید در بازار
technological
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
updates
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
neolithic
وابسته به عصر حجر جدید نوسنگی
researching
توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
launched
قرار دادن محصول جدید در بازار
launches
قرار دادن محصول جدید در بازار
update
بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com