Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
weathered rocks
خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Other Matches
krantz
خاره هایی که دیواری ازانهادرست شود
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
detrited
خردشده
notobranchiate
در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
damped wave
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
آفتاب رفته است ( رفته بود )
lisp
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisped
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisping
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisps
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
dwindled
رفته رفته کوچک شدن
dwindling
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
رفته رفته کوچک شدن
rocks
خاره
rocked
خاره
rock
خاره
rock bound
خاره بست
rocklike
خاره مانند
rendrock
دینامیت خاره شکن
rock work
خاره یا صخره مصنوعی
rockeries
خاره یاصخره مصنوعی
rock
سنگ خاره صخره
rocked
سنگ خاره صخره
rockery
خاره یاصخره مصنوعی
rocks
سنگ خاره صخره
brushwork
هر کاری که با قلممو یا خاره انجام شود
limpets
جانور نرم تن خاره چسب صدف کوهی
limpet
جانور نرم تن خاره چسب صدف کوهی
propylite
یکجور خاره اتش فشانی که در برخی کانهای سیم خیزیافت میشود
peperino
خاره اتش فشانی سبک وسوراخ سوراخ که از شن وخاکستر درست شده است
pitchstone
یکجور خاره اتش فشانی که خاصیت شیشه و صیقل زفت رادارا است
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
phonolite
خاره اتش فشانی که تخته سنگ تازه ازموه گرفته ان چون چکش بخوردصدامیدهد
those
انها
they
انها
yond
انها
many of them
بسیاری از انها
who are they?
انها کی هستند
most of them
بیشتر انها
one of them
یکی از انها
the most that i can do
بیشتر انها
he rolled them by
سواره از پهلوی انها رد شد
many of them
عده زیادی از انها
neither of them know
هیچکدام از انها نمیدانند
i saw none of them
هیچکدام از انها را ندیدم
to pass muster
در بازدیدارتش و مانند انها
dislocated
در رفته
by inches
رفته رفته
gradually
رفته رفته
inchmeal
رفته رفته
by degrees
<adv.>
رفته رفته
bit by bit
<adv.>
رفته رفته
short tempered
از جا در رفته
departed
رفته
in process of time
رفته رفته
frenetical
از جا در رفته
thrawart
در رفته
gradually
<adv.>
رفته رفته
they are cured by nature
طبیعت انها را درمان میکند
extending
بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
extends
بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
they were badly officered
افسران انها خوب نبودند
extend
بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
they are of a doubtful paterni
اصل انها معلوم نیست
they came to a rupture
میانه انها بهم خورد
i alone bear the brunt of it
خدمت انها بر من واجب می اید
brass bands
ادوات انها از برنج باشد
brass band
ادوات انها از برنج باشد
pepo
کدو و خیار ومانند انها
it is a pity of them
دل ادم برای انها میسوزد
podiatry
دانش ناخوشیهای پاودرمان انها
curtesy
زوج از انها ارث می برد
logroll
غلتاندن الوار وانداختن انها به اب
day a day
روی هم رفته
deep-set
فرو رفته
retreating forehead
پیشانی تو رفته
smudgier
رنگ و رو رفته
emaciated
گوشت رفته
smudgiest
رنگ و رو رفته
windswept
بر باد رفته
cavetto
[پخی تو رفته]
truncated soil
خاک رو رفته
consumptive
تحلیل رفته
red-hot
ازجادر رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
weatherbeaten
رنگ و رو رفته
exhausted
تحلیل رفته
away
غایب رفته
frenzied
ازجا در رفته
pallid
رنگ رفته
unbridle
مهاردر رفته
overalls
رویهم رفته
overall
رویهم رفته
smudgy
رنگ و رو رفته
consumptives
تحلیل رفته
neat
شسته و رفته
in the a
روی هم رفته
in the lump
روی هم رفته
average
روی هم رفته
averaged
روی هم رفته
averages
روی هم رفته
averaging
روی هم رفته
extinct
ازبین رفته
frantic
ازکوره در رفته
gone
<adj.>
از دست رفته
I'm glad he's gone.
خوشحالم که او رفته.
iam bored
حوصله ام سر رفته
neater
شسته و رفته
neatest
شسته و رفته
i have been to paris
پاریس رفته ام
installed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
he knew that i had gone
او میدانست که من رفته ام
inserted
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
altogether
روی هم رفته
off shade
رنگ رفته
defunct
ازبین رفته
chafed
پوست رفته
by and large
<idiom>
روی هم رفته
it has escaped my remembrance
از خاطرم رفته
overseen
غلط رفته
jitters
از کوره در رفته
on a par
روی هم رفته
sunken
فرو رفته
pulled
تحلیل رفته
averaged
روی هم رفته
on average
[on av.]
روی هم رفته
all in all
روی هم رفته
averagly
روی هم رفته
madding
از کوره در رفته
all told
روی هم رفته
first and last
روی هم رفته
their principal food is rice
خوراک عمده انها برنج است
the exercised thier veto
انها حق وتوی خود را اعمال کردند
tzigane
وابسته به کولیهای مجار یاموزیک انها
grosbeak
سهره و سینه سرخ و مانند انها
onomastics
علم اشتقاق لغات و طرزاستعمال انها
crackleware
فروفی که سطح انها ترک داریامودارمینماید
it filled their hearts with t
ترس زیاد دردل انها انداخت
pelage
پوشش جانور پستاندارخزوپشم و مانند انها
corrective maintenance
جداسازی وتصحیح خرابی ها پس ازوقوع انها
advanced pawn
پیاده پیش رفته
lorn
از دست رفته بربادرفته
he must have gone
باید رفته باشد
income forgone
درامداز دست رفته
sunken eyes
چشمان فرو رفته
tacky
رنگ ورو رفته
immersed in debt
فرو رفته در فرض
furibund
اشفته ازجادر رفته
lost chain
زنجیره از دست رفته
retreating chin
چانه عقب رفته
forged side
سطح فرو رفته
lost
از دست رفته ضایع
saddle nose
بینی فرو رفته
revendication
استردادزمین ازدست رفته
he is off to the war
رفته است به جنگ
what is done cannot be undone
اب رفته بجوی برنمیگردد
powered
توان از دست رفته
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
Vanished(shattered, dashed) hopes.
امیدها ی بر باد رفته
washed up
بکلی تحلیل رفته
pale
رنگ رفته بی نور
ha-ha
دیوار فرو رفته
paler
رنگ رفته بی نور
palest
رنگ رفته بی نور
we cannot undo the past
اب رفته بجوی برنمیگردد
power
توان از دست رفته
I feel pins and needles in my foot.
پایم خواب رفته
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
powering
توان از دست رفته
powers
توان از دست رفته
neat
شسته و رفته مرتب
neater
شسته و رفته مرتب
you are mistaken
خطا رفته اید
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
neatest
شسته و رفته مرتب
As limp as a rag.
شل واز حال رفته
He is on leave of absence .
مرخصی رفته است
legumen
حبه لوبیا و باقلاو مانند انها تخمدان
pastry
کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
pastries
کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
age grouping
طبقه بندی اقلام بر حسب عمرقانونی انها
porter house
جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
benday
جداکردن دومنطقه بوسیله ایجادشیار بین انها
vendor rating
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
neck wear
کراوات و یقه و مانند انها گردن پوش
turret guns
توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
they rate as tonic drugs
انها جزو داروهای نیروبخش بشمار میروند
the cork went off with apop
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
wear off
فرسوده و از بین رفته شدن
Time hangs heavily on my hands.
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
to have arrived
[expected moment]
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost
از دست رفته تلف شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com