Dictiornary-Farsi | خون زیادی از من رفته است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
I have lost a lot of blood.	خون زیادی از من رفته است


Other Matches

damped wave	موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number	عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).	آفتاب رفته است ( رفته بود )
to peter out	رفته رفته کوچک شدن
dwindled	رفته رفته کوچک شدن
dwindling	رفته رفته کوچک شدن
dwindles	رفته رفته کوچک شدن
dwindle	رفته رفته کوچک شدن
he inherited a large fortune	دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
frenetical	از جا در رفته
gradually	رفته رفته
departed	رفته
by inches	رفته رفته
thrawart	در رفته
dislocated	در رفته
gradually <adv.>	رفته رفته
by degrees <adv.>	رفته رفته
bit by bit <adv.>	رفته رفته
inchmeal	رفته رفته
in process of time	رفته رفته
short tempered	از جا در رفته
truncated soil	خاک رو رفته
iam bored	حوصله ام سر رفته
frenzied	ازجا در رفته
retreating forehead	پیشانی تو رفته
on a par	روی هم رفته
exhausted	تحلیل رفته
in the a	روی هم رفته
pallid	رنگ رفته
it has escaped my remembrance	از خاطرم رفته
in the lump	روی هم رفته
i have been to paris	پاریس رفته ام
he knew that i had gone	او میدانست که من رفته ام
overall	رویهم رفته
defunct	ازبین رفته
sunken	فرو رفته
pulled	تحلیل رفته
all in all	روی هم رفته
all told	روی هم رفته
first and last	روی هم رفته
averagly	روی هم رفته
consumptives	تحلیل رفته
consumptive	تحلیل رفته
frantic	ازکوره در رفته
emaciated	گوشت رفته
day a day	روی هم رفته
madding	از کوره در رفته
red-hot	ازجادر رفته
overalls	رویهم رفته
windswept	بر باد رفته
installed <adj.> <past-p.>	بکار رفته
averaged	روی هم رفته
averages	روی هم رفته
averaging	روی هم رفته
gone <adj.>	از دست رفته
cavetto	[پخی تو رفته]
on average [on av.]	روی هم رفته
chafed	پوست رفته
averaged	روی هم رفته
overseen	غلط رفته
jitters	از کوره در رفته
average	روی هم رفته
inserted <adj.> <past-p.>	بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.>	بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.>	بکار رفته
neat	شسته و رفته
applied <adj.> <past-p.>	بکار رفته
neater	شسته و رفته
neatest	شسته و رفته
altogether	روی هم رفته
extinct	ازبین رفته
I'm glad he's gone.	خوشحالم که او رفته.
weatherbeaten	رنگ و رو رفته
smudgier	رنگ و رو رفته
deep-set	فرو رفته
smudgiest	رنگ و رو رفته
away	غایب رفته
off shade	رنگ رفته
smudgy	رنگ و رو رفته
unbridle	مهاردر رفته
by and large <idiom>	روی هم رفته
retreating chin	چانه عقب رفته
we cannot undo the past	اب رفته بجوی برنمیگردد
revendication	استردادزمین ازدست رفته
saddle nose	بینی فرو رفته
advanced pawn	پیاده پیش رفته
sunken eyes	چشمان فرو رفته
you are mistaken	خطا رفته اید
what is done cannot be undone	اب رفته بجوی برنمیگردد
go out the window <idiom>	اثرش از بین رفته
lost chain	زنجیره از دست رفته
lorn	از دست رفته بربادرفته
he must have gone	باید رفته باشد
He is on leave of absence .	مرخصی رفته است
immersed in debt	فرو رفته در فرض
furibund	اشفته ازجادر رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
forged side	سطح فرو رفته
I feel pins and needles in my foot.	پایم خواب رفته
As limp as a rag.	شل واز حال رفته
ha-ha	دیوار فرو رفته
Have you been there recently (lately)	تازگیها آنجا رفته ای ؟
income forgone	درامداز دست رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes.	امیدها ی بر باد رفته
he is off to the war	رفته است به جنگ
lost	از دست رفته ضایع
neater	شسته و رفته مرتب
neat	شسته و رفته مرتب
washed up	بکلی تحلیل رفته
powers	توان از دست رفته
neatest	شسته و رفته مرتب
pale	رنگ رفته بی نور
paler	رنگ رفته بی نور
powering	توان از دست رفته
palest	رنگ رفته بی نور
powered	توان از دست رفته
power	توان از دست رفته
tacky	رنگ ورو رفته
excess	زیادی
excesses	زیادی
frequentness	زیادی
extremeness	زیادی
intensity	زیادی
wealth	زیادی
enormousness	زیادی
excessiveness	زیادی
excrescent	زیادی
excrescential	زیادی
heaviness	زیادی
hugeness	زیادی
to a large extent	تا حد زیادی
extra-	زیادی
supervacaneous	زیادی
extras	زیادی
redundance	زیادی
overly	زیادی
profuseness	زیادی
profoundness	زیادی
numerousness	زیادی
extra	زیادی
nimiety	زیادی
superfluous	زیادی
intenseness	زیادی
inordinacy	زیادی
infiniteness	زیادی
immoderacy	زیادی
immenseness	زیادی
superfluity	زیادی
muchness	زیادی
unduly	زیادی
greatness	زیادی
profoundly	زیادی
greatly	به زیادی
surplus	زیادی
abundance	زیادی
surpluses	زیادی
undue	زیادی
immensity	زیادی
wear off	فرسوده و از بین رفته شدن
sold	فروخته شده بفروش رفته
to count for lost	از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived [expected moment]	رسیدن [به زمان انتظار رفته]
lost cause	جنبش یا آرمان از دست رفته
He wont be back for another six months.	رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
lost causes	جنبش یا آرمان از دست رفته
macaroni	ماکارونی جوان خارج رفته
ingesta	موادی که داخل بدن رفته
lost	از دست رفته تلف شده
opportunity cost	هزینه فرصت از دست رفته
up to the ears	غرق سرا پا فرو رفته
I have something in my eye.	چیزی توی چشمم رفته.
Time hangs heavily on my hands.	از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
the cork went off with apop	چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
interleaf	برگ زیادی
hyperacidity	زیادی اسید
overweight	وزن زیادی
largely	تا درجه زیادی
increscent	زیادی توسعه
inordinateness	زیادی بی اندازگی
over production	محصول زیادی
overblance	زیادتی زیادی
clogged	زیادی پرکردن
clogs	زیادی پرکردن
clog	زیادی پرکردن
extensiveness	کثرت زیادی
to a degree	تادرجه زیادی
distichiasis	مژگان زیادی
exorbitance	زیادی افراط
for long	مدت زیادی
fuzz ball	گوشت زیادی
riffraff	زیادی توده
outgrowth	گوشت زیادی
gaudery	پیرایههای زیادی
intakes	جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority	رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn	کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
To make amends to someone for an injury.	وقت از دست رفته جبران کردن
intake	جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses.	اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
My brother has gone abroad.	برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]